طینتلغتنامه دهخداطینت . [ ن َ ] (از ع ، اِ)طینة. سرشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فطرت ، جبلت ، خلقت ، طبع، طبیعت ، خمیره ، آب و گل ، گل آدمی ، غریزه ، نهاد، عنبرسرشت از صفات اوست . (آنندراج ) : عدل را در طینت آدم مخمر کرد حق تا برآری خلق را از ظلم چون موی از
بوی نریboar taint, boar odourواژههای مصوب فرهنگستانطعم و بوی نامطبوع گوشت ناشی از ترشح زیاد هورمونهای جنسی نر برخی از دامها
تندلغتنامه دهخداتند. [ ت َ ] (اِخ ) نام محلی ظاهراً در خراسان دور که انگور و شراب آن به خوبی مشهور بوده . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نام محلی در ماوراءالنهر که به خوبی انگور و شراب مشهور بوده است . (یادداشت ایضاً). سوزنی در قصیده ای به قافیه ٔخجند و قند و کمند و نژند بیت ذیل را مقطع آورده اس
تنگتلغتنامه دهخداتنگت . [ ت ِ گ ِ ] (اِخ ) تنکت . رجوع به تنکت و نزهة القلوب ج 3 ص 10، 257 و 260 شود.
خوش طینتلغتنامه دهخداخوش طینت . [ خوَش ْ / خُش ْ ن َ ] (ص مرکب ) نیک نهاد. نیکونهاد. (یادداشت مؤلف ). خوب سرشت . پاک نهاد.
خوش طینتیلغتنامه دهخداخوش طینتی . [ خوَش ْ / خُش ْ ن َ ] (حامص مرکب ) پاک نهادی . والاگهری . خوب سیرتی . خوب سرشتی .
خشک طینتلغتنامه دهخداخشک طینت . [ خ ُ ن َ ] (ص مرکب ) کسی که از او انتفاع نتوان کرد. ممسک . خشک پهلو. خشک نهاد. (آنندراج ) : از خشک طینتان مطلب جز جواب خشک .صائب (از آنندراج ).
نیک طینتلغتنامه دهخدانیک طینت . [ ن َ ] (ص مرکب ) خوش ذات . (ناظم الاطباء).نیک سرشت . نکوسرشت . پاک نهاد. پاکیزه طینت . نیک جبلت .
خوش طینتلغتنامه دهخداخوش طینت . [ خوَش ْ / خُش ْ ن َ ] (ص مرکب ) نیک نهاد. نیکونهاد. (یادداشت مؤلف ). خوب سرشت . پاک نهاد.
خشک طینتلغتنامه دهخداخشک طینت . [ خ ُ ن َ ] (ص مرکب ) کسی که از او انتفاع نتوان کرد. ممسک . خشک پهلو. خشک نهاد. (آنندراج ) : از خشک طینتان مطلب جز جواب خشک .صائب (از آنندراج ).
نیک طینتلغتنامه دهخدانیک طینت . [ ن َ ] (ص مرکب ) خوش ذات . (ناظم الاطباء).نیک سرشت . نکوسرشت . پاک نهاد. پاکیزه طینت . نیک جبلت .