جبونلغتنامه دهخداجبون . [ ج َ ] (از ع ، ص ) جَبان . بزدل . ترسو. این کلمه در فارسی متداول است و در قوامیس معتبر دیده نشده .
زبونلغتنامه دهخدازبون . [ زَ ] (اِخ ) عشیره ای از محمودیان ، از حجاز یا یکی از قبائل بادیه ٔ شرقی اردن . سبایله از شاخهای این عشیره اند. (از معجم قبائل العرب تألیف عمر رضا کحاله ).
زبونلغتنامه دهخدازبون . [ زَ ] (اِخ ) فرقه ای است وابسته به حراحشه ، از بنوهلیل که شعبه ای است از قبیله ٔ بنوحسن که در اطراف جرش منزل دارند. از ریشه ٔ آن اطلاعی در دست نیست . (از معجم قبائل العرب تألیف عمر رضا کحاله از تاریخ اردن شرقی ص 333).
ظبةلغتنامه دهخداظبة. [ ظُ ب َ ] (ع اِ) دَم شمشیر یا طرف تیزی آن یا دَم سنان و مانند آن .ج ، اَظْب (اَظْبی )، ظُبات ، ظُبون ، ظِبون ، ظُبی ̍.