ظلام

zalām

معنی

تاریکی؛ تاریکی اول شب.

مترادف

بیدادگران، جفاکاران، ستمکاران، ستمگران، ظالمان

جست‌وجوی دقیق

ظلام

ظلام . [ ظَل ْ لا ] (ع ص ) ظِلّیم . بسیارستم . ظلوم . ستمکارسخت . ستمکاره . || مطلق ظالم : وان اﷲ لیس بظلام للعبید. (قرآن 182/3). ج ، ظلامون . || (اِ) گیاهی است نرم دارای شاخ تر و تازه و دراز و بدان ظِلام (به تخفیف لام

جست‌وجوی هم‌آوا

جلام

لغت‌نامه دهخدا

جلام . [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ جَلَم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جلم شود.

جلام

لغت‌نامه دهخدا

جلام . [ ج ُل ْ لا ] (ع اِ) تکه های سترده ٔ موی . (منتهی الارب ).

ظَلاََّمٍ

فرهنگ واژگان قرآن

بسيار ظلم کننده

ظلوم

فرهنگ فارسی عمید

بسیار‌ظلم‌کننده؛ بسیار‌ستمکار.

ظلوم

لغت‌نامه دهخدا

ظلوم . [ ظَ ] (اِخ ) نام کنیزکی ام ولد، مادر الراضی باﷲ ابوالعباس احمدبن جعفر المقتدر خلیفه ٔ عباسی .

جست‌وجوی مشابه

ظلامه

فرهنگ فارسی عمید

دادخواهی.

ظلامة

لغت‌نامه دهخدا

ظلامة. [ ظُ م َ ] (ع اِمص ) داد. مظلمة. دادخواهی . || ستم کردن . || (اِ) آنچه به زور ستده باشند. || ستم . ظُلم . ج ، ظلمات . (مهذب الاسماء).

ظلامة

لغت‌نامه دهخدا

ظلامة. [ ظَل ْ لا م َ ] (اِخ ) دختر ابی النجم الراجز. (عقدالفرید ج 1 ص 248).

ظلامة

لغت‌نامه دهخدا

ظلامة. [ ظَل ْ لا م َ ] (اِخ ) قریه ای از قرای بحرین است .

ظلامه

فرهنگ فارسی معین

(ظُ مَ یا مِ) [ ع . ظلامة ~] 1 - (اِمص .) دادخواهی ، مظلمه . 2 - (اِ.) آن چه به زور ستانده شود. 2 - ستم ، ظلم .

جست‌وجوی متن

تاریک

دیکشنری فارسی به عربی

خافت , ستارة , ظلام , کييب , متجهم

ظلمه

فرهنگ مترادف و متضاد

بیدادگران، ستمکاران، ستمگران، ظالمان، ظلام

تاریک کردن

دیکشنری فارسی به عربی

ظلام , ظلم , غامض , غط عليه , کآبة

ظلمت

فرهنگ مترادف و متضاد

تاریکی، تیرگی، سیاهی، ظلام ≠ روشنایی، فروغ، نور

ادلهمام

لغت‌نامه دهخدا

ادلهمام . [ اِ ل ِ ] (ع مص ) کلان سال شدن . پیر شدن . || ادلهمام ظلام ؛ کثیف و بسیار سیاه شدن ظلام . سخت تاریک شدن . (زوزنی ). تاریک شدن شب . تاریکی شب .

جست‌وجوی هم‌آغاز

ظلامه

فرهنگ فارسی عمید

دادخواهی.

ظلامة

لغت‌نامه دهخدا

ظلامة

لغت‌نامه دهخدا

ظلامة. [ ظَل ْ لا م َ ] (اِخ ) دختر ابی النجم الراجز. (عقدالفرید ج 1 ص 248).

ظلامة

لغت‌نامه دهخدا

ظلامة. [ ظَل ْ لا م َ ] (اِخ ) قریه ای از قرای بحرین است .

ظلامه

فرهنگ فارسی معین

(ظُ مَ یا مِ) [ ع . ظلامة ~] 1 - (اِمص .) دادخواهی ، مظلمه . 2 - (اِ.) آن چه به زور ستانده شود. 2 - ستم ، ظلم .

جست‌وجوی هم‌قافیه

سراج الظلام

لغت‌نامه دهخدا

سراج الظلام . [ س ِ جُظْ ظُ ] (ع اِ مرکب )کندش است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به کندش شود.

مظلام

لغت‌نامه دهخدا

مظلام . [ م ِ ] (ع ص ) کاری که راه درآمدن در آن معلوم نبوده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد).

اظلام

لغت‌نامه دهخدا

اظلام . [ اِ ] (ع مص ) تاریک شدن . (ترجمان تهذیب عادل ص 14) (آنندراج ). تاریک گردیدن شب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). اظلام شب ؛ گسترده شدن تاریکی آن . (از متن اللغة). تاریک گشتن شب . (از اقرب الموارد). || در تاریکی درآمدن . (منتهی الار

اظلام

لغت‌نامه دهخدا

اظلام . [ اِظْ ظِ ] (ع مص ) ستم کشیدن و احتمال کردن . و در آن سه لغت (لهجه ) است : اضطلام ، اطلام و اظلام . (منتهی الارب ). و رجوع به مصادر مذکور شود. انظلام . (متن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به مصدر مذکور شود. مطاوعه ٔ ظَلَّم َ و ظَلَم َ است . (از متن اللغة). || تحمل ستم

انظلام

لغت‌نامه دهخدا

انظلام . [ اِ ظِ ] (ع مص ) ستم کشیدن و احتمال کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). احتمال ظلم . (از اقرب الموارد). ستم واپذیرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). ستم بردن . اظلام . قبول ظلم . (یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح علم اخلاق )، از جنس رذایل و طرف تفریط عدل است و آن ت

درپیوند

بیشتر بدانید

ظلام

zalām

معنی

مترادف

جست‌وجوی دقیق

دیکشنری عربی به فارسی

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی عمید

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی هم‌آوا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ واژگان قرآن

فرهنگ فارسی عمید

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی مشابه

فرهنگ فارسی عمید

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی معین

جست‌وجوی متن

دیکشنری فارسی به عربی

فرهنگ مترادف و متضاد

دیکشنری فارسی به عربی

فرهنگ مترادف و متضاد

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی هم‌آغاز

فرهنگ فارسی عمید

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی معین

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا