ظنلغتنامه دهخداظن . [ ظَن ن ] (ع مص ، اِمص ) پنداشت . گمان . ارتیاب . یعنی طرف راجح از دو طرف اعتقاد غیرجازم . (منتهی الارب ). حدس . || گمان بردن . || به درستی دانستن . دانستن . اعتقاد محکم . قوله تعالی : ظن داود (قرآن 24/38)؛ أی عل
ظنفرهنگ فارسی عمیدگمان؛ حدس.⟨ ظن بردن: (مصدر لازم) گمان بردن؛ گمان کردن؛ پنداشتن.⟨ ظنِ غالب: گمان قریببهیقین.
ظنفرهنگ فارسی معین(ظَ نّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) گمان بردن . 2 - متهم کردن . 3 - (اِ.) گمان ، حدس . ج . ظنون .
مفصل زینیsaddle jointواژههای مصوب فرهنگستاننوعـی مفصل زلالهای که شبیه به زین است و امکان حرکت در جهات مختلف را امکانپذیر میسازد، مانند مفصل پایۀ شست
زون تاختهinvaded zoneواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از دیوارۀ چاه گمانه که مایع حفاری در آن نفوذ کرده و جانشین شارۀ سازند شده است
زون زیسترخسارهایbiofacial zoneواژههای مصوب فرهنگستانزون زیستچینهشناختی در یک توالی سنگی ساده که معرف محیطی با مجموعۀ فسیلی از خصوصیات یک زیستزون زنده است
زون سایهshadow zoneواژههای مصوب فرهنگستانناحیهای در فاصلۀ تقریبی 100 تا 140 درجه از رومرکز زمینلرزه که در آن موج P به سبب عبور از محیط کمسرعت دریافت نمیشود
زون شفقیauroral zoneواژههای مصوب فرهنگستاننواری تقریباً دایرهای در پیرامون قطبهای زمینمغناطیسی که بیشترین فعالیت شفقی در آن رخ میدهد
ظنابیبلغتنامه دهخداظنابیب . [ ظَ ] (ع اِ) ج ِ ظُنبوب . || قَرَع َ ظنابیب الأمر؛ خوار گردانید آن را و رام کرد. یا آماده ٔ جنگ گردید و درآمد در امورِ شِداد.
suspectingدیکشنری انگلیسی به فارسیمشکوک، سوء ظن داشتن، ظن کردن، بدگمان شدن از، ظنین بودن از، گمان کردن، شک داشتن
suspectsدیکشنری انگلیسی به فارسیمظنونین، سوء ظن داشتن، ظن کردن، بدگمان شدن از، ظنین بودن از، گمان کردن، شک داشتن
ظن بردنلغتنامه دهخداظن بردن . [ ظَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) گمان کردن : ظن نبردم همی که چون مرغان مر مرا جای در هوا باشد.مسعودسعد.
حجیة ظنلغتنامه دهخداحجیة ظن . [ ح ُج ْ جی ی َ ت ِ ظَن ن ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بحثی از اصول فقه است که آیا گمان بردن بمسئله دلیل است یا باید قطع به آن حاصل گردد. رجوع به ظن شود.
حسن ظنلغتنامه دهخداحسن ظن . [ ح ُ ن ِظَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حسن نیت . نیک اندیشی . مقابل سوء نیت . || خوش گمانی . نیکوگمانی . و آن حالتی است که آدمی با آن مطمئن باشد و متوقع خیر باشد : حسن ظن بزرگان بیش از فضیلت بنده است . (گلستان ). حسن ظن بزرگان در خصم بر کمال ا
اظنلغتنامه دهخدااظن . [ اَ ظَن ن ] (ع ن تف ) سزاوارتر کسی که درباره ٔ امری به وی گمان برند. گویند: نظرت الی اظنهم ان یفعل ذلک ؛ ای الی اخلقهم ان اظن به ذلک . (از تاج العروس ) (از ذیل اقرب الموارد).