لغتنامه دهخدا
عوادی . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عادیة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). عَواد. رجوع به عادیة و عواد شود. || سختیها و بلاها: عوادی الدهر؛ عوایق روزگار. (از اقرب الموارد) : مستغاث کرد و زنهار خواست تا مگر عوادی آن هول و بَوادی آن حول به تضرع و ابتهال بزوال