عاريدیکشنری عربی به فارسیلخت , عريان , ساده , اشکار , عاري , برهنه کردن , اشکارکردن , برهنه , عادي , پوچ , بي اثر
فرضیة اِیریAiry hypothesisواژههای مصوب فرهنگستانفرضیهای مبتنی بر ترازمندی گرانشی (همایستایی) میان پوسته و گوشته
پوستپارdermatome 2, dermatomic areaواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از پوست که آوَرانهای (afferents) یک عصب نخاعی آن را عصبدهی میکنند
آرایۀ شلومبرگرSchlumberger array, Schlumberger electrode arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای که در آن زوجالکترودهای داخلی برای اندازهگیری ولتاژ، در مقایسه با زوجالکترودهای خارجی جریان، خیلی به هم نزدیکاند
آرایۀ وِنِرWenner array, Wenner electrode arrayواژههای مصوب فرهنگستانآرایهای با الکترودهای همفاصله و متقارن که میتواند در امتداد خط اندازهگیری گسترش یابد
عاریتفرهنگ فارسی عمید۱. چیزی که کسی برای انتفاع موقت از دیگری میگیرد و بعد پس میدهد؛ آنچه به شرط برگرداندن گرفته یا داده میشود: ◻︎ کهنخرقهٴ خویش پیراستن / به از جامهٴ عاریت خواستن (سعدی: ۱۹۱).۲. [قدیمی، مجاز] زودگذر؛ ناپایدار.
عاریتیفرهنگ فارسی عمید۱. = عاریت۲. [مجاز] آنچه ناپایدار باشد و دوام و بقا نداشته باشد: ◻︎ به عمر عاریتی اعتماد هیچ مکن / که پنج روز دگر میرود به استعجال (سعدی۲: ۶۵۷).
مَّارِدٍفرهنگ واژگان قرآنبي خير- فرد خبيثي که عاري از خير باشد (معناي کسي است که از هر خيري عاري باشد . البته اين کلمه در مورد مطلق عاري نيز استعمال دارد ، چه عاري از خير و چه عاري از غير آن لذا به صافي ،بي مويي، بي برگي و ... هم تعلق مي گيرد )