عاریةلغتنامه دهخداعاریة. [ ی َ ] (ع اِ) عاریت . هر چیز عاریتی ومنسوب به عار است از جهت آنکه طلب کردنش عار و ننگ است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از غیاث اللغات ). || (اصطلاح فقهی ) در اصطلاح فقهی عبارت از تملیک منفعت است بدون بدل و عوض . در ترجمه ٔ النهایه آرد: عاریت بر دو ضرب است ضربی از وی م
پهارهلغتنامه دهخداپهاره . [ رَ ] (اِخ ) پهاریه . قصبه ای است بقسمت شمالی هندوستان در ایالت اگره ، در 63 هزارگزی شمالی مانیپور. دارای کارخانه های نیل و تجارت حبوبات و پنبه .
حائرةلغتنامه دهخداحائرة. [ ءِ رَ ] (ع ص ) تأنیث حائر. گوسفند و زن که هرگز جوان نشوند. ج ، حوائر. || حائرة من الحوائر؛ که در آن خیری نیست .
حارهلغتنامه دهخداحاره . [ رَ ] (ع اِ) کلاته . (نصاب ) (مهذب الاسماء). || ده خرد. (مهذب الاسماء). ده خرد و آنکه خانه های آن یکجاباشد. || چهار دیوار. || محله .(به اصطلاح دمشقیان ). || محله ای که خانه های آن نزدیک یکدیگر باشد. (یاقوت به نقل از ازهری ). || کشت زار. (غیاث ) (شرح نصاب ). ج ، حارات
حارةلغتنامه دهخداحارة. [ رْرَ ] (ع ص ) نعت فاعلی ، تأنیث حارّ. || (اِ) خردل فارسی . || (ص ) ادویه ٔ حارّه ؛ دواهای گرم مزاج و غالباً از ادویه ٔ حارّ؛ ابازیر اراده کنند. || امراض حارة؛ بیماریهای گرم . || بلاد حارة؛ ممالک گرمسیر. || منطقه ٔ حاره ٔ؛ منطقه ٔ گرم .