عاصفدیکشنری عربی به فارسیپر باد , توفاني , کولا ک دار , پر اشوب , تند , پرتوپ وتشر , باد خيز , باد خور , طوفاني , چرند , درازگو
عاصفلغتنامه دهخداعاصف . [ ص ِ ] (ع ص ) مایل و خمیده هر چه باشد. سهم عاصف ؛ تیر کج و مائل از نشانه . || سخت : ریح عاصف ؛ باد سخت . یوم عاصف ؛ روز باد تند.ج ، عواصف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
عاصففرهنگ فارسی معین(ص ) [ ع . ] 1 - (ص .) مایل ، خمیده . 2 - تند، شدید. 3 - (اِ.) باد سخت و تند. ج . عواصف .
سرآشپزheadchef, chefواژههای مصوب فرهنگستانشخصی که در غذاخوریها/ رستورانهای مستقل یا غذاخوری مهمانخانهها/ هتلها مسئولیت تهیۀ انواع غذاها را بر عهده دارد
هاشولغتنامه دهخداهاشو. (اِخ ) هشو. یکی از روحانیان عیسوی که در زمان یزدگرد اول پادشاه ساسانی در ایران میزیست . وی به همراهی اسقفی به نام «عبدا» در شهر هرمزد اردشیر واقع در خوزستان آتشکده ٔ زرتشتی را که در نزدیکی کلیسای عیسویان بود ویران کرد. به جرم این جسارت و اهانت ، به دستور یزدگرد اول ، ای
عاسفلغتنامه دهخداعاسف . [ س ِ ] (ع ص ) ناقة عاسف ؛ شتر ماده ٔ طاعون زده که به مرگ نزدیک شده باشد. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
عاصفةدیکشنری عربی به فارسیتند باد , باد , طوفان , کولا ک , توفان , تغيير ناگهاني هوا , توفاني شدن , باحمله گرفتن , يورش اوردن , تندباد , تندي , جوش وخروش , هيجان , توفان ايجاد کردن
عاصفةلغتنامه دهخداعاصفة. [ ص ِ ف َ ] (ع ص ) مؤنث عاصف : ریح عاصفة؛ باد سخت . لیل عاصفة؛ شب با باد سخت تند. ج ، عاصفات و عواصف . (ناظم الاطباء) (المنجد) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). رجوع به عاصف شود.
عاصفةدیکشنری عربی به فارسیتند باد , باد , طوفان , کولا ک , توفان , تغيير ناگهاني هوا , توفاني شدن , باحمله گرفتن , يورش اوردن , تندباد , تندي , جوش وخروش , هيجان , توفان ايجاد کردن
عاصفةلغتنامه دهخداعاصفة. [ ص ِ ف َ ] (ع ص ) مؤنث عاصف : ریح عاصفة؛ باد سخت . لیل عاصفة؛ شب با باد سخت تند. ج ، عاصفات و عواصف . (ناظم الاطباء) (المنجد) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). رجوع به عاصف شود.