عاطلدیکشنری عربی به فارسیبيکار , تنبل , بيهوده , بيخود , بي اساس , بي پروپا , وقت گذراندن , وقت تلف کردن , تنبل شدن , داراي اطناب , حشو , افزونه , بي مصرف , عاطل , بکار بيفتاده
عاطلفرهنگ فارسی عمید۱. ویژگی آنچه یا آنکه به کار گرفته میشود؛ بیکار.۲. [قدیمی] بیبهره.۳. [قدیمی] بدون مسئول یا متصدی.⟨ عاطلوباطل: بیکار؛ بیهوده.
عاطللغتنامه دهخداعاطل . [ طِ ] (ع ص ) بیکاره . بیهوده . تهی . فارغ : آن دیگر که از پیرایه ٔ خردی عاطل نبود. (کلیله و دمنه ). چون سریر دولت از منصب شاهی خالی و عاطل ماند... دشمن قصد این دیار کند. (سندبادنامه ص 80). || زن بی گردن بند. بی
هاتللغتنامه دهخداهاتل . [ ت ِ ] (ع ص ) ابر پیوسته بارنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ابر بسیار بارنده . (از منتخب و لطائف ) (غیاث اللغات ). ابر بسیاربارنده . ج ، هُتَّل . (ناظم الاطباء). هاطِل . رجوع به هاطل شود.
هاطللغتنامه دهخداهاطل . [ طِ ] (ع ص ) باران پیوسته وپیاپی بارنده . (منتهی الارب ). || باران بزرگ قطره . هاضب . مطر متتابعاً متفرقاً عظیم القطر. (اقرب الموارد). || ابر پیاپی بارنده : سحاب هاطل . (منتخب اللغات ) (لطایف ) (ناظم الاطباء). ابر بسیار بارنده : به جودی هاطل و عدلی شامل احیای رعایای آ
معاطللغتنامه دهخدامعاطل . [ م َ طِ ] (ع اِ) معاطل المراءة؛ جایهای پیرایه ٔ زنان . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ِ مَعطَل . (ناظم الاطباء). واحد آن مَعطَل است . (از اقرب الموارد).