حاقبلغتنامه دهخداحاقب . [ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حقب . آنکه شکمش قبض کرده باشد. (منتهی الارب ). کسی که حبس کند غائط خود را. || آنکه تنگش گرفته باشد: لا صلاة لحاقن و لا حاقب ؛ فسر الحاقن بالذی حبس بوله کالحاقب للغائط. || آنکه محتاج به تخلیه ٔ بول باشد و نتواند تا آنکه غائط وی حاضر شود. رجل
یعاقیبلغتنامه دهخدایعاقیب . [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ یعقوب . (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء). ج ِ یعقوب ، به معنی کبک نر. (آنندراج ). و رجوع به یعقوب شود.
عاقبدیکشنری عربی به فارسیتصفيه وتزکيه کردن , تنبيه کردن , توبيخ وملا مت کردن , ادب کردن , گوشمال دادن , مجازات کردن , کيفر دادن
عاقبلغتنامه دهخداعاقب . [ ق ِ ] (اِخ ) واپسین پیغامبران یعنی محمد (ص ). (مهذب الاسماء). نام پیغمبر مسلمانان . (اقرب الموارد).
غبارلغتنامه دهخداغبار. [ غ ُ ] (ع اِ) گرد. (منتهی الارب ). رَنْد. (لغت محلی شوشتر). تم . مؤلف آنندراج آرد: بمعنی گرد، و مهتاب از تشبیهات اوست و بالفظ ریختن و زدن و نشستن و خواستن و گرفتن و افشاندن و رفتن و شستن و زدودن و ستردن و داشتن و برباد دادن و بلند شدن و شکستن مستعمل و پسین استعاره به