عبجةلغتنامه دهخداعبجة. [ ع َ ب َ ج َ ] (ع ص ) دشمن روی فرومایه که هر چه گوید یاد ندارد و باک پاس آن نکند. || بی خیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
آبزهفرهنگ فارسی عمید۱. درز و شکاف باریک که آب از آن تراوش کند؛ هر روزن و درز در ظرف یا زمین که آب از آن بیرون تراود؛ زهآب.۲. آبی که از کنار چشمه یا تالاب بیرون آید؛ زهاب.
دشمن رویلغتنامه دهخدادشمن روی . [ دُ م َ ] (ص مرکب ) بصورت دشمن . خصم گونه . بغیض . (از منتهی الارب ). دشمن رو : روی درکش ز دهر دشمن روی پشت برکن به چرخ کافرخوی . خاقانی .چند از این یوسفان گرگ صفت چند از این دوستان دشمن روی . <