عبرت انگیزلغتنامه دهخداعبرت انگیز. [ ع ِ رَ اَ ] (نف مرکب ) عبرت کده . عبرت آور. عبرت گیر. عبرت بین . عبرت پذیر.
حبریتلغتنامه دهخداحبریت . [ ح ِ ] (ع ص ) خالص . بی آمیغ. صرف . بحت : کذب حبریت ؛ دروغ محض . (منتهی الارب ).
ابیردلغتنامه دهخداابیرد. [ اُ ب َ رِ ] (اِخ ) ابن معذر. یکی از شعرای ابتداء دولت اموی است . او به اکابر و ملوک نپیوست و در قبیله ٔ خویش میزیست واشعاری نهایت دلنشین دارد و از جمله این دو بیت از مرثیه ٔ بلیغه ٔ او که در وفات برادر خویش گفته است :تطاول لیلی لم انمه تقلباًکأن ّ فراشی حال
ابیردلغتنامه دهخداابیرد. [ اُ ب َ رِ ] (اِخ ) ابن هَرثمه عذری . شاعری از عرب . و بعضی نام او را اربد گفته اند.
ابیردلغتنامه دهخداابیرد. [ اُ ب َ رِ ] (اِخ ) مردی بود از حمیر که به قبیله ٔ بنی سلیم رفت و کشته شد.
آگاهیبخشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط آگاهیبخش، آگاهنده، مستند، آموزشی، اطلاعاتی عبرتانگیز، عبرتآمیز، عبرتآموز، پندآموز
اخطارآمیزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ارآمیز، نصیحتآمیز، توبیخآمیز، اعتراضآمیز، عبرتانگیز، عبرتآموز، عبرتآمیز، آگاهیبخش
انگیزلغتنامه دهخداانگیز. [ اَ ] (اِ) ریشه ٔ فعل انگیزیدن ، آنچه باعث انگیزش و تحریک باشد. محرک . انگیزه . (فرهنگ فارسی معین ) : گمان می برم که قصه ٔ دمنه انگیزحسودان باشد. (انوار سهیلی از فرهنگ فارسی معین ).آنکه می کشت مرا غمزه ٔ خونریز تو بودگرچه او کشت ولیکن ه
عبرتفرهنگ فارسی عمید۱. پند گرفتن.۲. (اسم) آگاهیای که از نظر کردن در احوال دیگران حاصل میشود؛ پند.⟨ عبرت گرفتن: (مصدر لازم) هشیار و آگاه شدن از چیزی بهوسیلۀ نظر کردن در احوال دیگران یا تجربیات خود؛ پند گرفتن.
عبرتلغتنامه دهخداعبرت . [ ع ِ رَ ] (ع مص ) عبرة. پند گرفتن . (غیاث اللغات ) (از صراح ) (ناظم الاطباء). عبرة : سه بیت شعر یاد داشتم از آن ابوالعتاهیه ... که اندر آن عبرتهاست . (تاریخ بیهقی ص 238).خاقانیا به عبرت ناپاکی فلک بر خا
عبرتفرهنگ فارسی معین(ع ِ رَ) [ ع . عبرة ] 1 - (مص ل .) پند گرفتن . 2 - (مص م .) ارزیابی کردن ، سنجیدن . 3 - (اِ.) پند.
بی عبرتلغتنامه دهخدابی عبرت . [ ع ِ رَ ](ص مرکب ) (از: بی + عبرت ) آنکه پند نگیرد و نصیحت از کسی گوش نکند. (ناظم الاطباء). رجوع به عبرت شود.
عبرتفرهنگ فارسی عمید۱. پند گرفتن.۲. (اسم) آگاهیای که از نظر کردن در احوال دیگران حاصل میشود؛ پند.⟨ عبرت گرفتن: (مصدر لازم) هشیار و آگاه شدن از چیزی بهوسیلۀ نظر کردن در احوال دیگران یا تجربیات خود؛ پند گرفتن.
عبرتلغتنامه دهخداعبرت . [ ع ِ رَ ] (ع مص ) عبرة. پند گرفتن . (غیاث اللغات ) (از صراح ) (ناظم الاطباء). عبرة : سه بیت شعر یاد داشتم از آن ابوالعتاهیه ... که اندر آن عبرتهاست . (تاریخ بیهقی ص 238).خاقانیا به عبرت ناپاکی فلک بر خا