عجمیلغتنامه دهخداعجمی . [ ع َ ج َ ] (ص نسبی ) باشنده ٔ عجم هرچند که از عرب باشد. (منتهی الارب ). منسوب به عجم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نسبت است به عجم و بلاد فارس . (لباب ). || آنکه سخن پیدا گفتن نتواند. (منتهی الارب ). من جنسه العجم و ان أفصح . (اقرب الموارد) :</spa
عجمیلغتنامه دهخداعجمی . [ع َ ج َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سراسکند شهرستان تبریز. دارای 497 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن غلات و حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
حزمیلغتنامه دهخداحزمی . [ ح َ ی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب است به حزم از آل ابوبکربن محمدبن الحزم . (سمعانی ).
هجیمیلغتنامه دهخداهجیمی . [ هَُ ج َ می ی ] (اِخ ) عبیدبن عمرو الضریر الهجیمی ، مکنی به ابوعبدالرحمان در محله ٔ هجیم بصره نزول کرد و بدان منسوب شد. از عطأبن السائب روایت کند و محمدبن سلام را از وی روایت است . (اللباب فی تهذیب الانساب ).
عجمیاتلغتنامه دهخداعجمیات . [ ع َ ج َ می یا ] (ع ص نسبی ، اِ) از انواع خیل است که براذین باشد و همالیج نیز نامند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 17).
عجمیانلغتنامه دهخداعجمیان . [ ع َ ج َ ] (اِ مرکب ) ج ِ عجمی : صد سوار را از عجمیان خویش راست کرد و صد غلام ترک ، و معتمدی را از آن قاضی . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 119).
خانقاه عجمیلغتنامه دهخداخانقاه عجمی . [ ن َ / ن ِ هَِ ع َ ج َ می ی ] (اِخ ) این خانقاه از بناهای شمس الدین ابوبکر احمدبن العجمی در حلب است . درابتدا این خانقاه منزلی بود و در آن میزیستند بعد شیخ شرف الدین ابوطالب برادر شمس الدین آن را وقف بر صوفیان کرد. (از خطط الشا
حبیب عجمیلغتنامه دهخداحبیب عجمی . [ ح َ ب ِ ع َ ج َ ] (اِخ ) مکنی به ابی محمد. از قدماء مشایخ صوفیه و مریدحسن بصری است ، و داود طائی مرید حبیب است . مجاب الدعوة بود به مجلس حسن حاضر شد و از موعظت او متأثر گشت و بیرون آمد و مال خویش در راه خدا انفاق کرد. یونس بن محمد گوید: از بعض پیران شنیدم که حب
ابومحمدلغتنامه دهخداابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) حبیب زاهد، صاحب حسن . تابعی است . و این همان حبیب عجمی است که بدست حسن بصری توبه کرد. رجوع به حبیب عجمی شود.
داناللغتنامه دهخدادانال . (اِخ ) اسم عجمی است . و دانال نام پیغمبری است و یا همان دانیال است . (منتهی الارب ).
عجمی کله بوزلغتنامه دهخداعجمی کله بوز. [ ع َ ج َ ک ُ ل َ ](اِخ ) دهی است از دهستان کله بوز بخش مرکزی شهرستان میانه دارای 200 تن سکنه . آب آن از چشمه ، محصول آن غلات و حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
عجمیاتلغتنامه دهخداعجمیات . [ ع َ ج َ می یا ] (ع ص نسبی ، اِ) از انواع خیل است که براذین باشد و همالیج نیز نامند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 17).
عجمیانلغتنامه دهخداعجمیان . [ ع َ ج َ ] (اِ مرکب ) ج ِ عجمی : صد سوار را از عجمیان خویش راست کرد و صد غلام ترک ، و معتمدی را از آن قاضی . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 119).
خانقاه عجمیلغتنامه دهخداخانقاه عجمی . [ ن َ / ن ِ هَِ ع َ ج َ می ی ] (اِخ ) این خانقاه از بناهای شمس الدین ابوبکر احمدبن العجمی در حلب است . درابتدا این خانقاه منزلی بود و در آن میزیستند بعد شیخ شرف الدین ابوطالب برادر شمس الدین آن را وقف بر صوفیان کرد. (از خطط الشا
حبیب عجمیلغتنامه دهخداحبیب عجمی . [ ح َ ب ِ ع َ ج َ ] (اِخ ) مکنی به ابی محمد. از قدماء مشایخ صوفیه و مریدحسن بصری است ، و داود طائی مرید حبیب است . مجاب الدعوة بود به مجلس حسن حاضر شد و از موعظت او متأثر گشت و بیرون آمد و مال خویش در راه خدا انفاق کرد. یونس بن محمد گوید: از بعض پیران شنیدم که حب
سبط العجمیلغتنامه دهخداسبط العجمی . [ س ِ طِل ْ ع َ ج َ] (اِخ ) احمدبن ابراهیم بن محمد الحلبی موفق الدین ابوذر معروف به سبط العجمی متوفی بسال 884 هَ . ق . او راست : 1 - شرح اوفی الوافیة فی شرح الکافیة لابن صاحب . <span class="hl" d