عدوانلغتنامه دهخداعدوان . [ ع َ دَ ] (ع اِ) ذئب ذوعدوان ؛ گرگی که بر مردم دود و حمله آرد. و منه السلطان ذوعدوان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (ص ) الشدید القوی . (قطرالمحیط) (از اقرب الموارد).
عدوانلغتنامه دهخداعدوان . [ ع َدْ ] (اِخ ) حارث بن عمروبن قیس از قیس عیلان از عدنانیه . جدی جاهلی است که مسکن فرزندان آن به طائف بوده بواسطه ٔ غلبه ٔ ثقیف به تهامه کوچ کردند و سپس به افریقیه و جز آن پراکنده شدند. (از اعلام زرکلی ).
عدوانلغتنامه دهخداعدوان . [ ع ُدْ ] (ع مص ) بیداد کردن .(ترجمان القرآن ) (ناظم الاطباء). || ستم کردن بر کسی . (منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ) : ز یأس تو نه عجب در بلاد فرس و عرب که گرگ بر گله یارا نباشدش عدوان . سعدی .|| درگذشتن از حد
حیذوانلغتنامه دهخداحیذوان . [ ح َ ذُ ] (ع اِ) مرغی است و آنرا ساق جز نیز گویند. (منتهی الارب ) قمری نر.
عُدْوَانَفرهنگ واژگان قرآنظلم - تجاوز - دشمني - خصومت (در عبارت "لَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ﭐلْإِثْمِ وَﭐلْعُدْوَانِ " و نظاير آن ، عدوان آن اعمال زشتي است که ضررش دامنگير ديگران ميشود ، و گناهان مربوط به حق الناس است که موجب اذيت و آزار مردم مي شوند.کلمه عدوان همه رقم تجاوز را شامل ميشود ، چه تجاوز جايز و پسنديده و چه تجاوز ممن
عدوانیلغتنامه دهخداعدوانی . [ ع ُدْ نی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به عدوان . || تجاوزکارانه .- تصرف عدوانی ؛ نوعی از غصب است . درفقه در مبحث غصب گفته اند تصرف مال غیر باشد عدواناً. در آئین دادرسی مدنی ص 221 آمده است آرد: در هر مورد کسی ک
عدوانیلغتنامه دهخداعدوانی . [ ع ُدْ نی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به عدوان . || تجاوزکارانه .- تصرف عدوانی ؛ نوعی از غصب است . درفقه در مبحث غصب گفته اند تصرف مال غیر باشد عدواناً. در آئین دادرسی مدنی ص 221 آمده است آرد: در هر مورد کسی ک
عدوانیلغتنامه دهخداعدوانی . [ ع َدْ ] (اِخ ) در رجال لقب ثقیف بن عمرو و سمرةبن ربیعة و جز آنهاست و نسبت آن به بنی محجربن عیاذبن یشکربن عدوان است . (ریحانة الادب ص 693).
عدوانیلغتنامه دهخداعدوانی . [ ع َدْ ] (اِخ ) عبدالعظیم مکنی به ابن ابی الاصبع. رجوع به ابن ابی الاصبع و نیز ریحانة الادب شود.
خلجلغتنامه دهخداخلج . [ خ ُ ل ُ ] (اِخ ) نام گروهی از عربانست که ابتداء از عدوان بودند، پس عمربن خطاب آنها را به حارث بن مالک بن النصر ملحق کرد و از این جهت خلج نامیده شدند؛ زیرا آنها اختلاج از عدوان کردند. (از منتهی الارب ).
عُدْوَانَفرهنگ واژگان قرآنظلم - تجاوز - دشمني - خصومت (در عبارت "لَا تَعَاوَنُواْ عَلَى ﭐلْإِثْمِ وَﭐلْعُدْوَانِ " و نظاير آن ، عدوان آن اعمال زشتي است که ضررش دامنگير ديگران ميشود ، و گناهان مربوط به حق الناس است که موجب اذيت و آزار مردم مي شوند.کلمه عدوان همه رقم تجاوز را شامل ميشود ، چه تجاوز جايز و پسنديده و چه تجاوز ممن
عدوانیلغتنامه دهخداعدوانی . [ ع ُدْ نی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به عدوان . || تجاوزکارانه .- تصرف عدوانی ؛ نوعی از غصب است . درفقه در مبحث غصب گفته اند تصرف مال غیر باشد عدواناً. در آئین دادرسی مدنی ص 221 آمده است آرد: در هر مورد کسی ک
عدوانیلغتنامه دهخداعدوانی . [ ع َدْ ] (اِخ ) در رجال لقب ثقیف بن عمرو و سمرةبن ربیعة و جز آنهاست و نسبت آن به بنی محجربن عیاذبن یشکربن عدوان است . (ریحانة الادب ص 693).
عدوانیلغتنامه دهخداعدوانی . [ ع َدْ ] (اِخ ) عبدالعظیم مکنی به ابن ابی الاصبع. رجوع به ابن ابی الاصبع و نیز ریحانة الادب شود.
ذوعدوانلغتنامه دهخداذوعدوان . [ ع َ دَ] (ع ص مرکب ) ذئب ذوعدوان ؛ گرگ که بر مردم دود و حمله آرد. و در مثل است : السلطان ذوعدوان و ذوبدوان .