عرابةلغتنامه دهخداعرابة. [ ع َ / ع ِ ب َ ] (ع اِ) فحش . || بدگوئی . (منتهی الارب ). || اسم است اعراب را. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || فحش دهنده . (اقرب الموارد). ج ، عرابات .
عرابةلغتنامه دهخداعرابة. [ ع َرْ را ب َ ] (اِخ ) عرابة طبی از اعمال عکا به ساحل شام است . (معجم البلدان ).
چارچوبهلغتنامه دهخداچارچوبه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) چارچوب . چهارچوب . چهارچوبه . چارچوبه ٔ در. چارچوبی که مصراع در یک لتی یا دو مصراع در بر آن استوار شود. || چهار قطعه چوبی که در حاشیه ٔ چیزی قرار دهند. (ناظم الاطباء). و رجوع بچارچوب و چهارچوب و چهارچوبه شود
چارچوبهلغتنامه دهخداچارچوبه . [ ب َ ] (اِخ ) یکی از قلاع قراولخانه ای است که در سمت مشرق و شمال بجنورد مابین خاک زعفرانلو و شادلو واقع است . (مرآت البلدان ج 4 ص 44).
یارابهلغتنامه دهخدایارابه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ) ریشه ٔ گیاهی که از تخم آن روغن می گیرند و نانی که از آن ریشه می سازند. (ناظم الاطباء).
عرابه چیلغتنامه دهخداعرابه چی . [ ع َرْ را ب َ/ ب ِ ] (ص مرکب ) آنکه عرابه راند. متصدی و راننده که عرابه (ارابه ) را هدایت کند. رجوع به عرابه شود.
عرابه رولغتنامه دهخداعرابه رو. [ ع َرْ را ب َ / ب ِ رَ / رُ ] (ص مرکب ) (راه ...) جاده ای که در آن عرابه سیر تواند کرد. راهی که در آن عرابه تواند رفتن . مقابل راه مالرو و پیاده رو و بزرو و جز آنها. رجوع به ارابه رو شود.