عرصاتلغتنامه دهخداعرصات . [ ع َ رَ ] (ع اِ) ج ِ عَرصة. رجوع به عرصة شود.- عرصات جنت ؛ گشادگیهای بهشت . (یادداشت مرحوم دهخدا). || (از ع ، اِ) صحرای قیامت . (ناظم الاطباء). قیامت . (آنندراج ) : علوی او را گفت شرم نداری که با خون فرزند پیغم
حرشاتلغتنامه دهخداحرشات . [ ح َ رَ ] (ع اِ) قلب حشرات . ج ِ حرشة. حرشات الارض ؛ حشرات الارض . جانوران ریزه ٔ زمینی . (منتهی الارب ).
پارساگدلغتنامه دهخداپارساگد. [ گ َ ] (اِخ ) پاسارگاد. پازارگاد. نام قدیم شهر مرغاب . «مرغاب شهر قدیم پارساگد است که در دشت مرغاب فعلی بناشده . فاصله ٔ آن تا استخر 48 هزارگز است . || پارساگد بقول هرودت اسم یکی از قبایل خانواده ٔ سلطنتی است که هخامنشیان از آن طایف
ارشادلغتنامه دهخداارشاد. [ اِ ] (ع مص ) راه نمودن . (منتهی الأرب ). راه راست نمودن . راه بحق نمودن . راه حق نمودن . (غیاث اللغات ). راه نمودن بحق . رهبری . رهنمونی . راهنمائی . رهنمائی . هدایت . راهنمونی . براه آوردن . بره آوردن . بسامان آوردن . ضد اضلال : و قد انار اﷲ بصائرهم و اخلص ضمائرهم
ارصادلغتنامه دهخداارصاد. [ اَ ] (ع ص ، اِ) گروه چشم دارندگان . (منتهی الأرب ). || ج ِ رَصَد، به معنی گیاه و باران اندک . (منتهی الأرب ). || ج ِ رَصَد (اصطلاح نجوم ).
حشرگاهلغتنامه دهخداحشرگاه . [ ح َ ] (اِ مرکب ) عرصات قیامت : چنان پوی شاهانه این شاهراه که شاهانه پوئی ره حشرگاه . ظهوری .|| مجمعی که در ایام عاشورا در آنجا گریه بنیاد کنند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
عرصهفرهنگ فارسی معین(عَ ص ) [ ع . عرصة ] (اِ.) 1 - حیاط ، فضای خالی جلوی خانه . 2 - میدان . 3 - صحرا. ج . عرصات . ؛ ~ را به کسی تنگ کردن در فشار و مضیقه قرار دادن . ؛ به ~ رسیدن کسی الف - بزرگ شدن و از عهدة کارهای خود برآمدن . ب - به ثروت و قدرت رسیدن .
عرصةلغتنامه دهخداعرصة.[ ع َ ص َ ] (ع اِ) گشادگی میان سرای که در آن بنا نباشد و گویند عرصةالدار؛ وسط آن است . (از منتهی الارب ). صحن خانه ، و آن بقعه و زمین وسیعی است در میان خانه ها که در آن ساختمانی نیست و گویند هر بقعه و زمینی که بنا در آن نباشد، عرصة است . (از اقرب الموارد). ج ، عِراص و عَ
اصحاب یمینلغتنامه دهخدااصحاب یمین .[ اَ ب ِ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اصحاب الیمین . خداوندان دست راست یعنی بهشتیان که نامه ٔ اعمالشان به دست راستشان داده میشود یا در دست راست عرصات محشرمی ایستند. (فرهنگ نظام ). آنهااند که در وقت اخراج ذریت از صلب آدم علیه السلام ایشان به راست وی بوده اند یا ن
اماتیالغتنامه دهخدااماتیا. [ اِ ت ِ ] (اِخ ) ایماتیا . اماتی . نام سرزمینی بود از مقدونیه ٔقدیمی ، عبارت از قسمت شمال غربی قطعه ٔ مزبور، و مرکزش اوسه نام داشت و در محل مقدونیه ٔ حالیه واقع شده بود. گاهی این اسم به تمام قطعه ٔ مقدونیه نیز اطلاق میشود. این کلمه در زبان آرناودی (آلبانی ) معنی «خطه