عرضگاهفرهنگ فارسی عمید۱. جای عرض و نمایش دادن چیزی.۲. میدان سان دیدن و شمردن سپاهیان؛ جای گرد آمدن سپاهیان.
عرضگاهلغتنامه دهخداعرضگاه . [ ع َ / ع َ رَ ] (اِ مرکب ) جای عرض دادن چیزی . (آنندراج ). جای عرض و نمایش چیزی . محل عرضه . (فرهنگ فارسی معین ). معرض . نمایشگاه . عرضه گاه . عرضگه . رجوع به عرضگه و عرضه گاه شود. || میدان شمار کردن سپاه . (غیاث اللغات ) (آنندراج )
ارداحلغتنامه دهخداارداح . [ اِ ] (ع مص ) پاره در سپس خرگاه برآوردن . (منتهی الارب ). چیزی از عمارت بر خانه افزودن . || گرداگرد خانه را در گل گرفتن . (منتهی الارب ).
ارضاعلغتنامه دهخداارضاع . [ اِ ] (ع مص ) شیر دادن . (تاج المصادر بیهقی ). شیر دادن زن . (منتهی الأرب ).
اردوحلغتنامه دهخدااردوح . [ ] (اِخ ) پسر بخت نصر بروایت مؤلف مجمل التواریخ و القصص که بیست ودو سال پادشاهی کرد. (مجمل التواریخ ص 145). و حمزه ٔ اصفهانی گوید: ((ابن بخت نصراو کردوج .)) (مجمل التواریخ همان صفحه ، حاشیه ٔ 5).<br
عرضه گاهلغتنامه دهخداعرضه گاه . [ ع َ ض َ / ض ِ ] (اِ مرکب ) معرض .نمایشگاه . عرضگاه . رجوع به عرضگاه شود : خدائی که هست آفرینش پناه چو بیند نیازی در این عرضه گاه . نظامی .|| عرضگاه و فراهم آمدنگاه دشم
عرضگهلغتنامه دهخداعرضگه . [ ع َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف عرضگاه . جای عرضه داشتن و نمایش دادن چیزی . رجوع به عرضگاه و عرضه گاه شود. || میدان شمار کردن سپاه و سان . عرضه گاه .عرضگاه . رجوع به عرضگاه و عرضه گاه شود : گفتا که پیش عرضگه استاده است اوگفتم به پیش گاه
محلیلغتنامه دهخدامحلی . [ م ُ ح َل ْ لی ] (ع ص ) کسی که زینت میکند قبضه و غلاف شمشیر را. رجوع به تحلیه شود. || شیرین کننده . (ناظم الاطباء). شیرین گرداننده . (آنندراج ). رجوع به احلاء و تحلیة شود. || آن که بیان می کند و وصف می نماید برای کسی حلیه و آرایش ظاهری وی را. (ناظم الاطباء). رجوع به ت
رشنوادلغتنامه دهخدارشنواد. [ رَ ن َ] (اِخ ) نام یکی از نوکران همای دختر بهمن بود. (برهان ) (از ناظم الاطباء). نام سپهسالار همای چهرآزاد و مادر بهمن است . (آنندراج )(انجمن آرا). نام یکی از سپهبدان همای بن بهمن است . آورده اند که سپاهی از رومیان آمده ولایت همای را تاختند و مرزبان با رومیان جنگ کر