عسسلغتنامه دهخداعسس . [ ع َ س َ ] (ع اِ) ج ِ عاس ّ. (منتهی الارب ). ج ِ عاس است بمعنی شبگرد و حارس ، آن را اسم جمع برای عاس نیز گفته اند، زیرا جمع مکسر «فاعل » بر وزن فَعَل نیامده است . (از اقرب الموارد). جمع عاس ّ است که به معنی شحنه ٔ شب باشد ودر فارسی بر مفرد اطلاق کنند. (غیاث اللغات ) (ا
عسسلغتنامه دهخداعسس . [ ع َ س َ ] (ع مص ) عَس ّ است در تمام معانی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عَس ّ شود.
عسسفرهنگ فارسی معین(عَ سَ) [ ع . ] (اِ.) جِ عاس ؛ شبگردان ، پاسبانان . ؛~ مرا بگیر کردن کنایه از: با رفتارهای عمدی ، خود را لو دادن و گرفتار کردن .
حسیسلغتنامه دهخداحسیس . [ ح َ ] (ع اِ) آواز نرم گذشتن چیزی که دیده نشود. (ترجمان عادل ) (منتهی الارب ). آواز نرم . صوت خَفی . || بانگ آتش . (مهذب الاسماء). بانگ کردن آتش . (زوزنی ). || آواز جِن . || (ص ) کشته شده . (منتهی الارب ).- جراد حسیس ؛ ملخ مرده به سرما. (م
هصیصلغتنامه دهخداهصیص . [ هََ ] (ع ص ) پاسپرده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شکسته . (منتهی الارب ). || (اِ) هصیص النار؛ درخش آتش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
حصصلغتنامه دهخداحصص . [ ح َ ص َ ] (ع اِمص ) موی رفتگی از سر. کم مو شدن سر. (منتهی الارب )(آنندراج ). || دویدن . (غیاث از لطایف ).
حصصلغتنامه دهخداحصص . [ ح ِ ص َ ] (ع اِ) ج ِ حصة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قسمتها. بهره ها : بشر قم را مساحت کرد و به سه هزارهزار درم و کسری رفع آن بنوشت پس از آنکه حصصی معافه ومسلّمه که در دستهای مردم بود که آنرا مساحت نمیکردند وضع کرد و معاف و مسلم داشت . (تاریخ ق
عسس باشیلغتنامه دهخداعسس باشی . [ ع َ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) رئیس عسسان . رئیس شبگردان . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به عسس شود.
عسس باشیلغتنامه دهخداعسس باشی . [ ع َ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) رئیس عسسان . رئیس شبگردان . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به عسس شود.