عسلفرهنگ فارسی عمیدمادۀ شیرینی که زنبور عسل از مکیدن شیرۀ بعضی گلها و گیاهان فراهم میآورد و در کندوی خود خالی میکند؛ انگبین.⟨ عسل مصفّا: عسلی که مومش را گرفته باشند.
عسللغتنامه دهخداعسل . [ ع َ ] (ع ص ) ماده شتر تیزرو. (ناظم الاطباء). ناقه ٔ سریع. (از اقرب الموارد). || (اِمص ) هلاکی و نگونساری : عسلاً له ؛ نگونساری و هلاکی باد او را! (از اقرب الموارد).
عسللغتنامه دهخداعسل . [ ع َ ] (ع مص ) خوردنی ساختن به انگبین . (از منتهی الارب ). آمیختن طعام به انگبین . (از ناظم الاطباء). انگبین در طعام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (دهار): عسل الطعام َ؛ طعام را ساخت و آن را با عسل مخلوط کرد. (از اقرب الموارد). || توشه دادن کسی را به انگب