حصریةلغتنامه دهخداحصریة. [ ح َ ری ی َ ] (ص نسبی ) (اصطلاح منطق ) (قضیه ٔ...) قضیه ٔ محصورة. رجوع به محصورة و حصر قضایا شود.
حشرةلغتنامه دهخداحشرة. [ ح َ ش َ رَ ](ع اِ) هر جنبنده ٔ خرد از پرنده و رونده و خزنده . جنبنده ٔ خرد. خرده جانور. جانور خزنده و گزنده یا جانور ریزه ٔ زمینی . (منتهی الارب ). خستر. خرفسر. هامه . ج ،حشر، حشرات . || پوستی که ملاصق دانه بوده . || تمام شکار یا بهره ٔ نفیس آن یا آنقدر از شکاری که خو
حصیرةلغتنامه دهخداحصیرة. [ ح َ رَ ] (ع اِ) جای خرما خشک کردن . || گوشت پاره ای دراز که در پهلوی اسب از لاغری پدید آید. (آنندراج ).
غزوه ٔ عشیرهلغتنامه دهخداغزوه ٔ عشیره . [ غ َزْ وَ ی ِ ع ُ ش َ رَ ] (اِخ ) یا غزوه ٔ ذی العشیره . رجوع به غزوه ٔ ذی العشیرة و عشیره و ذی العشیرة شود.
عشیره زامللغتنامه دهخداعشیره زامل .[ ع َ رِ م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چنانه بخش شوش شهرستان دزفول . سکنه ٔ آن 700 تن . آب آن از چاه . محصول آن غلات دیمی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
عَشِيرَتُکُمْفرهنگ واژگان قرآنعشيره ي شما - خويشان شما (عشيره انسان ، قرابت و خويشان او است و اگر خويشاوندان آدمي را عشيره خواندهاند ، از اين باب است که با آدمي معاشرت دارند و آدمي با آنان معاشرت ميکند)
عَشِيرَتَهُمْفرهنگ واژگان قرآنعشيره ي ايشان - خويشان ايشان (عشيره انسان ، قرابت و خويشان او است و اگر خويشاوندان آدمي را عشيره خواندهاند ، از اين باب است که با آدمي معاشرت دارند و آدمي با آنان معاشرت ميکند)
عَشِيرَتَکَفرهنگ واژگان قرآنعشيره ي تو - خويشان تو (عشيره انسان ، قرابت و خويشان او است و اگر خويشاوندان آدمي را عشيره خواندهاند ، از اين باب است که با آدمي معاشرت دارند و آدمي با آنان معاشرت ميکند)
عشیره زامللغتنامه دهخداعشیره زامل .[ ع َ رِ م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چنانه بخش شوش شهرستان دزفول . سکنه ٔ آن 700 تن . آب آن از چاه . محصول آن غلات دیمی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
غزوه ٔ عشیرهلغتنامه دهخداغزوه ٔ عشیره . [ غ َزْ وَ ی ِ ع ُ ش َ رَ ] (اِخ ) یا غزوه ٔ ذی العشیره . رجوع به غزوه ٔ ذی العشیرة و عشیره و ذی العشیرة شود.