من رای مثلیلغتنامه دهخدامن رای مثلی . [ م َ رَآ م ِ ] (ع اِ مرکب ) عصافیر، و آن درختی است که در پارس بسیار است . (منتهی الارب ). رجوع به عصافیر شود.
نفاریرلغتنامه دهخدانفاریر. [ ن َ ] (ع اِ) گنجشک ها. (آنندراج ). عصافیر. (از متن اللغة) (المنجد) (اقرب الموارد). واحد آن نفرور. (از المنجد) (از اقرب الموارد). رجوع به نفرور شود.
صفاریةلغتنامه دهخداصفاریة. [ ص ُ ری ی َ ] (ع اِ) مرغی است از انواع عصافیر، یا همان صافر است . (منتهی الارب ). تُبُشِّر. (منتهی الارب ). اصقع. (منتهی الارب ). بنجشک زرد. (مهذب الاسماء). چکاوک زرد. زرد چغو. زردک .
ذولیانلغتنامه دهخداذولیان . (اِخ ) در عقد الفرید ذیل حرب قیس و تمیم ، یوم السریان ... آمده است : ثم اغار بعد ذلک یزیدبن الصعق علی عصافیر النعمان بذی لیان ، وذولیان : عن یمین العرنیین . (عقدالفرید ج 6 ص 42).