عطالغتنامه دهخداعطا. [ ع َ ] (اِخ ) تخلص ادیب السلطنه حسین سمیعی از ادبا و رجال دوره ٔ معاصر است . وی به سال 1293 هَ .ق . در رشت تولد یافت و دوران طفولیت را در کرمانشاه و تهران بسر برد و بعد از پدرش به مشاغل دولتی پرداخت و به وزارت کشور و وزارت خارجه منصوب ش
عطالغتنامه دهخداعطا. [ ع َ ] (ع اِمص ، اِ) عطاء. دهش . (منتهی الارب ). دادن بخشش را. (از اقرب الموارد). ضد منع. انعام . بذل . حِباء. حَبوة. داشن . دهش . دهشت . دهشته سَیب صفد. طلف . عطیت . عطیة. مَن ّ. ندی . نوال . هن . و رجوع به عطاء شود : بشتر راد خوانمت پرگست <
نوترینوی تاؤtau neutrinoواژههای مصوب فرهنگستانذرهای که به همراه تاؤ، نسل سوم لپتونها را تشکیل میدهد و در طبیعت فقط بهصورت چپگرد وجود دارد
حثالغتنامه دهخداحثا. [ ح ِ ] (اِخ ) موضعی به شام در گفته ٔ عدی بن رقاع :یا من رای برقاً ارقت بضوئه امسی تلالاً فی حوارکه العلی فاصاب أیمنه المزاهر کلهاو اقتم أیسره أثیدة فالحثا.(معجم البلدان ).
هتاءلغتنامه دهخداهتاء. [ هََ ت َءْ ] (ع اِمص ) شکافتگی . || دریدگی . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (تاج العروس ). هتوء.
هتاءلغتنامه دهخداهتاء. [ هَِ ] (ع اِ) وقت . هنگام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). پاره ٔ شب . (مهذب الاسماء). هزیع. (معجم متن اللغة). بخصوص هنگامی از شب . (ناظم الاطباء). و گاهی در مورد روز هم به کار رود. (معجم متن اللغة). پاره ای از زمان . هَت ء. هِت ء. هَتی ٔ. هَتی ّ.هیتَاء.
عطأالغتنامه دهخداعطأا. [ ع َ ئُل ْ لاه ] (اِخ ) (1256- 1332 هَ . ق .) ابن عبدالرحمان بن حسن مدرس از فاضلان قرن اخیر در حلب بوده است . وی مدتی اداره ٔ فرهنگ آنجا را بعهده داشت و زمانی ریاست شورای فرهنگ را نیزعهده دار بود. او
عطأالغتنامه دهخداعطأا. [ ع َ ئُل لاه ] (اِخ ) امیر برهان الدین نیشابوری . تولد او در نیشابور بود و برای تحصیل علوم به هرات آمد و در علم عروض و بدیع مهارت کامل یافت . در اواخر عمر بینایی خود را از دست داد و به مشهد رفت و در اواسط شوال سال 919 هَ . ق . درگذشت
عطأالغتنامه دهخداعطأا. [ ع َ ئُل ْ لاه ] (اِخ ) خواجه جمال الدین . از وزرای خاقان منصور سلطان حسین بایقرا. وی از اواسط سلطنت این پادشاه امر وزارت را به دست گرفت سپس بر منصب اشراف دیوان نیز دست یافت ، و به سال 927 هَ . ق . که حکومت خراسان از آن امیرخان موصلو
عطأالغتنامه دهخداعطأا. [ ع َ ئُل ْ لاه ] (اِخ ) برهان الدین رازی . از بزرگان علم و ادب بود و به سال 912 هَ . ق . درگذشت . (از رجال حبیب السیر ص 18 به نقل از تاریخ حبیب السیر ج 3 جزو <span cl
عطأالغتنامه دهخداعطأا. [ ع َ ئُل ْ لاه ] (اِخ ) (1256- 1332 هَ . ق .) ابن عبدالرحمان بن حسن مدرس از فاضلان قرن اخیر در حلب بوده است . وی مدتی اداره ٔ فرهنگ آنجا را بعهده داشت و زمانی ریاست شورای فرهنگ را نیزعهده دار بود. او
عطأالغتنامه دهخداعطأا. [ ع َ ئُل لاه ] (اِخ ) امیر برهان الدین نیشابوری . تولد او در نیشابور بود و برای تحصیل علوم به هرات آمد و در علم عروض و بدیع مهارت کامل یافت . در اواخر عمر بینایی خود را از دست داد و به مشهد رفت و در اواسط شوال سال 919 هَ . ق . درگذشت
عطأالغتنامه دهخداعطأا. [ ع َ ئُل ْ لاه ] (اِخ ) خواجه جمال الدین . از وزرای خاقان منصور سلطان حسین بایقرا. وی از اواسط سلطنت این پادشاه امر وزارت را به دست گرفت سپس بر منصب اشراف دیوان نیز دست یافت ، و به سال 927 هَ . ق . که حکومت خراسان از آن امیرخان موصلو
عطأالغتنامه دهخداعطأا. [ ع َ ئُل ْ لاه ] (اِخ ) برهان الدین رازی . از بزرگان علم و ادب بود و به سال 912 هَ . ق . درگذشت . (از رجال حبیب السیر ص 18 به نقل از تاریخ حبیب السیر ج 3 جزو <span cl
عطاردلغتنامه دهخداعطارد. [ ع ُ رِ ] (اِخ ) ابن حاجب بن زراره ٔ تمیمی . وی خطیب و از بزرگان بنی تمیم بود. گویند در عهد جاهلیت او بنزد کسری رفت و کمان پدر خویش را از وی خواست . کسری آن کمان را به وی باز پس داد و حله ای از دیبا بر وی پوشاند. پس از ظهور اسلام به سال نهم هجرت به پیغمبر اسلام (ص )گر
چکر عطالغتنامه دهخداچکر عطا. [ چ ُ ک ُ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس که در 15 هزارگزی شمال خاوری گنبد واقع است . دشت و هوایش معتدل است و 150 تن سکنه دارد.آبش از رودخانه ٔ گرگان . محصولش غلات د
خسرو زرین عطالغتنامه دهخداخسرو زرین عطا. [ خ ُرَ / رُ وِ زَرْ ری ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است . (آنندراج ) (برهان قاطع).
واصل بن عطالغتنامه دهخداواصل بن عطا. [ ص ِ ل ِ ن ِ ع َ ] (اِخ ) وی از موالی بود که به سال 80 هجری در مدینه متولد شد و بعد به بصره رفت و در مجلس درس حسن بصری حاضر شد. وفات او در سال 131 هَ .ق . اتفاق افتاد. وی خطیبی بلیغ و سخنوری برو