عطاشلغتنامه دهخداعطاش . [ ع ُ ] (ع اِ) علت تشنگی که صاحبش سیرآب نشود، و شدت تشنگی . (منتهی الارب ). علتی که تشنگی آرد. (دهار). بیماری تشنگی که هر چند آب خورده شود تشنگی نرود. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بیماریی است که به انسان دست می دهد و در نتیجه ٔ آن هرچند آب خورد سیر نشود. (از اقرب الموارد
عطاشلغتنامه دهخداعطاش . [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَطشان . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). رجوع به عطشان شود. || ج ِ عَطشی . (از اقرب الموارد). رجوع به عطشی شود.
عطاشلغتنامه دهخداعطاش . [ ع َطْ طا ] (اِخ ) احمدبن عبدالملک عطاش . از مشاهیر دعات اسماعیلیه در ناحیه ٔ عراق . به سال 500 هَ . ق . عطاش به امر سلطان محمد سلجوقی دستگیر شد و نخست او را بر اشتری نشاندند و به اصفهان بردند هزاران تن از مردم به دنبال او راه افتادند
عوارض اقامتhotel tax, bed tax, resort tax, room taxواژههای مصوب فرهنگستانمالیاتی که دولت محلی یا مرکزی یا سازمانی دیگر برای افزایش درآمد یا توسعه و بهبود زیرساختهای گردشگری از بازدیدکنندگان بابت اقامتشان دریافت میکند
مأمور کردنattachواژههای مصوب فرهنگستان1. استقرار موقت یگانها یا کارکنان در یک سازمان 2. اعزام افراد برای انجام اموری که فرعی یا موقتی است، ازجمله مأموریت دادن به آنها برای تدارک جا و سهمیۀ جیرۀ نیروها
پردۀ لمسیtouch screen, touch display screenواژههای مصوب فرهنگستانپردۀ نمایشی با صفحۀ شفافِ حساس به تماس که میتوان از انگشت برای اشارۀ مستقیم به همۀ نقاط روی آن استفاده کرد
خشکِ تماسیtouch dryواژههای مصوب فرهنگستانویژگی پوششِ درحالخشکشدنی که سطح آن چسبناک نیست و اثر انگشت بر پوشش نمیماند
عطاشیلغتنامه دهخداعطاشی . [ ع َ شا / ع ُ شا ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَطشان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عطشان شود.
ابن عطاشلغتنامه دهخداابن عطاش . [ اِ ن ُ ع َطْ طا ] (اِخ ) احمدبن عبدالملک . پدر او ادیبی دانشمند بوده و خود او بمذهب اسماعیلیه گرائیده . و اسماعیلیان اصفهان او را بریاست برگزیدند. عاقبت ملکشاه سلجوقی اورا دستگیر کرد و به سال 500 هَ .ق . بقتل رسانید.
عطشیلغتنامه دهخداعطشی . [ ع َ شا ] (ع ص ) مؤنث عَطشان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عطشانة. زن تشنه . ج ، عِطاش . (اقرب الموارد).
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالملک عطاش . خوندمیر در حبیب السیر (ج 1 ص 377) آرد که او بر دزکوه اصفهان رایت عصیان برافراشت و بنا بر آن سلطان (محمدبن ملکشاه ) بدانجانب شتافت و بعد از محاصره ٔ دزکوه بر احمد ظف
داودلغتنامه دهخداداود. [ وو ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن عطاش الوراق . مکنی به ابومحمد محدث است و از احمدبن موسی بن اسحاق انصاری روایت دارد. (ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 313).
کرباس فروشیلغتنامه دهخداکرباس فروشی . [ ک َ ف ُ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل کرباس فروش . فروش کرباس . (فرهنگ فارسی معین ) : این عبدالملک عطاش را پسری بود احمدنام به عهد پدر کرباس فروشی کردی . (سلجوقنامه ٔ ظهیری از فرهنگ فارسی معین ). || (اِ مرکب ) دکان کرباس فروش . (فرهنگ فارسی
عطاشیلغتنامه دهخداعطاشی . [ ع َ شا / ع ُ شا ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَطشان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عطشان شود.
معطاشلغتنامه دهخدامعطاش . [ م ِ ] (ع ص ) صاحب شتران تشنه و مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (منتهی الارب ). خداوند شتران تشنه و گویند رجل معطاش و امراءة معطاش . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بسیارعطش . (از اقرب الموارد).
اعطاشلغتنامه دهخدااعطاش . [ اِ ] (ع مص ) تشنه یافتن مرد ستوران را. و صاحب ستور تشنه شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خداوند چارپای تشنه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). تشنه شدن ستور مرد. (از اقرب الموارد). || تشنه نمودن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تشنه گردانیدن . (آنندراج
ابن عطاشلغتنامه دهخداابن عطاش . [ اِ ن ُ ع َطْ طا ] (اِخ ) احمدبن عبدالملک . پدر او ادیبی دانشمند بوده و خود او بمذهب اسماعیلیه گرائیده . و اسماعیلیان اصفهان او را بریاست برگزیدند. عاقبت ملکشاه سلجوقی اورا دستگیر کرد و به سال 500 هَ .ق . بقتل رسانید.