لغتنامه دهخدا
عظائم . [ ع َ ءِ ] (ع ص ، اِ) عظایم . ج ِ عَظیمة. (اقرب الموارد). چیزهای بزرگ و قوی . (ناظم الاطباء). رجوع به عظیمة شود: ازین خاتون چهار پسر بود که بصدد عظایم امور و جلایل کارهای با خطر گشته بودند. (جهانگشای جوینی ). به سبب عدم وقوف بر کیفیت امور و احو