عقائصلغتنامه دهخداعقائص . [ ع َ ءِ ] (ع اِ) عقایص . ج ِ عَقیصَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مویهای بافته و تاب داده . (آنندراج ). رجوع به عقیصة شود : معنبر ذوائب معقد عقائص مسلسل غدایر سجنجل ترائب .حسن متکلم .
عکازدیکشنری عربی به فارسیچوب زير بغل , عصاي زير بغل , محل انشعاب بدن انسان (چون زير بغل وميان دوران) , دوشاخه , هر عضو يا چيزي که کمک ونگهدار چيزي باشد , دوقاچ جلو وعقب زين , باچوب زيربغل راه رفتن , دوشاخه زير چيزي گذاشتن
عقاصلغتنامه دهخداعقاص . [ ع ِ ] (ع اِ) رشته که بدان گیسو بندند. (منتهی الارب ). نخی که بوسیله ٔ آن اطراف ذؤابه را بندند. ج ، عُقُص . (از اقرب الموارد). موی بند. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). جل گیس . گیسوبند. گیس باف . || «دوارة» و شکنبه که در شکم گوسپند است . (از اقرب الموارد). || ج ِ عَق
عقیصةلغتنامه دهخداعقیصة. [ ع َ ص َ ] (ع اِ) موی بافته و تاب داده . (از منتهی الارب ). دسته ای از موی که زن از گیسوی خود برگیرد و آن را تاب دهد سپس گره زند، تا تاب و چین آن باقی بماند آنگاه آن را رها سازد، وگویند انارمانندی است که زن از موی خود برگیرد و هردسته ای از آن را عقیصة گویند. (از اقرب
سجنجللغتنامه دهخداسجنجل . [ س َ ج َ ج َ ] (معرب ، اِ) آینه ، و این لفظ رومی است . (غیاث ) (آنندراج ) (منتهی الارب ). آینه . (اقرب الموارد). آینه ٔ چینی . (دهار) (زمخشری ). آینه ٔ روئین . (مهذب الاسماء). در رومی آینه است . (المعرب جوالیقی ص 179) <span class="hl