عقلیلغتنامه دهخداعقلی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به عقل . هر امری که حس باطن را در آن مدخلیتی نباشد، آن را عقلی نامند، و این معنی بنا بر قول مشهور باشد. و گاه اطلاق شود بر چیزی که آن چیز و یا ماده ٔ آن به تمامی به یکی از حواس ظاهره ادراک نشود خواه جزئی از ماده ٔ آن چیز ادراک شده یا نشده باشد.
شاهباز اسپانیاییAquila adalbertiواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ عقابیان و راستۀ شاهینسانان که بخشی از سر و پشت گردن آن کرم و جلوی گردنش سیاه است
شاهباز خالدارAquila clangaواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ عقابیان و راستۀ شاهینسانان که پرهای پرواز آنها تیره یا دارای سایهای روشنتر از دیگر پرهاست و رنگ بخشهای زیرین و بالایی بدن آنها در پرندۀ بالغ قهوهای تیره است
شاهباز شرقیAquila heliacaواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ عقابیان و راستۀ شاهینسانان که در دوران بلوغ پرهای زینتی قهوهای مایل به سیاه دارند
عقابAquila, Aql, Eagleواژههای مصوب فرهنگستانصورت فلکی در استوای آسمان که ستارۀ پرنور نسرِ طایر در آن قرار دارد
عقلیاتلغتنامه دهخداعقلیات . [ ع َ لی یا ] (ع اِ مرکب ) ج ِ عقلیّة. رجوع به عقلیة شود. || علوم عقلیه . (فرهنگ فارسی معین ). در مقابل سمعیات است و در مقابل شرعیات نقلیه است مانند اعتقاد به عدل ، توحید،نبوت ، و بالجمله اصول دین و مسائل فلسفی و کلامی . (فرهنگ علوم نقلی از خزائن ص <span class="hl" d
عقلیةلغتنامه دهخداعقلیة. [ ع َ لی ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث عقلی . منسوب به عقل . رجوع به عقل و عقلی شود. || علوم عقلیه . (فرهنگ فارسی معین ).
عقلیاتلغتنامه دهخداعقلیات . [ ع َ لی یا ] (ع اِ مرکب ) ج ِ عقلیّة. رجوع به عقلیة شود. || علوم عقلیه . (فرهنگ فارسی معین ). در مقابل سمعیات است و در مقابل شرعیات نقلیه است مانند اعتقاد به عدل ، توحید،نبوت ، و بالجمله اصول دین و مسائل فلسفی و کلامی . (فرهنگ علوم نقلی از خزائن ص <span class="hl" d
عقلیةلغتنامه دهخداعقلیة. [ ع َ لی ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث عقلی . منسوب به عقل . رجوع به عقل و عقلی شود. || علوم عقلیه . (فرهنگ فارسی معین ).
خام عقلیلغتنامه دهخداخام عقلی . [ ع َ ] (حامص مرکب ) حماقت . دیوانگی . کم عقلی . ناتوانی . (ناظم الاطباء). عمل خام رای . عمل ناقص رای .
روح عقلیلغتنامه دهخداروح عقلی . [ ح ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بگفته ٔ امام غزالی از مراتب ارواح نورانیه ٔ بشریه است و آن روحی است که بدان معانی مستخرج از حس و خیال درک میشود و آن جوهرخاص ّ انسانی است و در چارپا و بچه وجود ندارد و مدرکات آن معارف ضروری کلی است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ذیل