عقودلغتنامه دهخداعقود. [ ع ُ ](ع اِ) ج ِ عَقد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عَقد شود. عهدها. (ترجمان القرآن جرجانی ). پیمان ها : عقود و عهود پیوستند. (تاریخ بیهقی ).- عقود امان ؛ ج ِ عقد امان . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عقد اما
شارش کوئتCouette flowواژههای مصوب فرهنگستانشارش حاصل از تنش برشی ناشی از حرکت نسبی یک دیوار نسبت به دیوار دیگر
کد احراز اصالت پیام چکیدهبنیادhash-based message authentication code, keyed-hash- based message authentication codeواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کد احراز اصالت پیام (کاپ) با استفاده از یک کلید رمزنگاشتی و یک تابع چکیدهساز اختـ . کاپ چکیدهبنیادHMAC متـ . کد اصالتسنجی پیام چکیدهبنیاد
حقودلغتنامه دهخداحقود. [ ح َ ] (ع ص ) پرکین . پرکینه . بسیارکینه . بدخواه . (از مهذب الاسماء). کینه ور : این روش خصم و حقود آن شده تا مقلد در دو ره حیران شده . مولوی .|| ناقه ای که بچه افکند پیش از آنکه صورت پیدا آید. ج ، حُقُد. (م
اختلاف عقودلغتنامه دهخدااختلاف عقود. [ اِ ت ِ ف ِ ع ُ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) عدم موافقت در قرارداد .
حساب عقود انامللغتنامه دهخداحساب عقود انامل . [ ح ِ ب ِ ع ُ دِ اَ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) هریک از بندهای (عقود) انگشتان دست را به شماره ای اختصاص داده بودند، چنانکه بندهای دست راست نماینده ٔ آحاد و عشرت و بندهای دست چپ نماینده ٔ مآت و الوف بود و هنگام شمار کردن آنها را نشان میکردند. صاحب ذریعه گو
حساب سرانگشتیلغتنامه دهخداحساب سرانگشتی . [ ح ِ ب ِ س َ اَ گ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حساب هوائی . حساب عقود انامل . رجوع به ترکیبات حساب و حساب عقود انامل شود.
مرقسلغتنامه دهخدامرقس . [ م ُ ق َ ] (اِخ ) لقب عبدالرحمن طائی که شاعری بود از بنی معن بن عقود. (از منتهی الارب ).
عقدةالصلیبلغتنامه دهخداعقدةالصلیب . [ ع ُ دَ تُص ْ ص َ ](اِخ ) نام مجموع چهار ستاره است در میان صورت دلفین ، و آن را عقود نیز گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
عقد امانلغتنامه دهخداعقد امان . [ ع َ دِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) امان نامه . ج ، عقود امان . (فرهنگ فارسی معین ).
معقودلغتنامه دهخدامعقود. [ م َ ] (ع ص ) بسته و بند کرده و گره کرده . (ناظم الاطباء). بسته .بسته شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چنانکه خنصر و بنصر بر عقد یا حی یا قیوم بسته می دارد، انمله ٔ وسطی را به ذکر مجلس معلی معقود می گرداند. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص <span
اختلاف عقودلغتنامه دهخدااختلاف عقود. [ اِ ت ِ ف ِ ع ُ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) عدم موافقت در قرارداد .
صیغالعقودلغتنامه دهخداصیغالعقود. [ ی َ غُل ْ ع ُ ] (ع اِ مرکب ) صیغه های عقد. الفاظ مخصوصی که در معاملات ، نکاح ، طلاق ، اجاره و غیره خوانده میشود و اثر شرعی مقصود مترتب بر اجرای آن الفاظ است وعقد و ایقاع بدون خواندن آن صیغه اثر شرعی ندارد.