عقیقه

'aqiqe

معنی

۱. موی نوزاد.
۲. گوسفندی که روز هفتم تولد نوزاد و هنگام تراشیدن موی سر او قربانی می‌کنند.

جست‌وجوی دقیق

عقیقه

فرهنگ فارسی عمید

۱. موی نوزاد.۲. گوسفندی که روز هفتم تولد نوزاد و هنگام تراشیدن موی سر او قربانی می‌کنند.

عقیقه

فرهنگ نام‌ها

(تلفظ: aqiqe) (عربی) (مؤنث عقیق) ، ← عقیق .

جست‌وجوی هم‌آوا

حقیقیة

لغت‌نامه دهخدا

حقیقیة. [ ح َ قی قی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث حقیقی . مقابل مجازیة: قضیه ٔ شرطیه ٔ منفصله ٔ حقیقیة. رجوع به قضیة شود.

هککة

لغت‌نامه دهخدا

هککة. [ هََ ک َ ک َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هک ّ. (منتهی الارب ).

حقیقةً

لغت‌نامه دهخدا

حقیقةً. [ ح َ قی ق َ تَن ْ] (ع ق ) از روی حق . فی الحقیقة. بالحقیقة. براستی .

حقيقة

دیکشنری عربی به فارسی

واقعيت , فعاليت , امرمسلم , امر مسلم , يقين , اطمينان , ماخذ , اطلا ع , حقيقت , وجود مسلم , هستي , اصليت , اصالت وجود , راستي , صدق , درستي , صداقت

عققة

لغت‌نامه دهخدا

عققة. [ ع َ ق َ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاق ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عاق شود.

جست‌وجوی مشابه

عقیقه فروش

جست‌وجوی متن

گلگچه

فرهنگ فارسی معین

(گُ گَ چِ یا چَ) (اِ.) = کلگجه : رسوم و آدابی باشد که از اول تولد اطفال تا اوان عقیقه و گاهواره به طریق سنت رعایت کنند.

گلگجه

گلگجه . [ گ ُ گ َ ج َ / ج ِ ] (اِ) گلگچه . (فرهنگ نظام ) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). آداب و رسومی باشد که از زمان تولد اطفال تا اوان عقیقه و گهواره بستن به طریق سنت و عرفی به فعل آورند. (برهان ) (انجمن آرا). شادی که تا روز عقیقه مولود کنند.

ومض

لغت‌نامه دهخدا

ومض . [ وَ ] (ع مص ) ومیض . ومضان . درخشیدن برقی بی آنکه پراکنده گردد در ابر، و آنچه از برق در نواحی ابر پراکنده گردد آن را خفو گویند، و آنچه به درازا درخشد و ابر را شکافد آن را عقیقه خوانند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). درخشیدن بخنوه . (تاج المصادر بیهقی ).

عقیقة

لغت‌نامه دهخدا

عقیقة. [ ع َ ق َ ] (ع اِ) یکی عقیق . واحد عقیق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عقیق شود. || موی شکمی بچه ٔ مردم و بهائم . (منتهی الارب ). موی نوزادمردم و بهائم که در هنگام تولد بر اوست . (از اقرب الموارد). موی سر کودک که بزاید. (دهار). || موی بزغاله . (منتهی الارب ).

عق

لغت‌نامه دهخدا

عق . [ ع َق ق ] (ع مص ) شکافتن جامه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شکافتن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || قربان کردن در هفته ٔ نخست مولود. (از منتهی الارب ). ذبح کردن برای نوزاد در روز هفتم ، و نیز تراشیدن «عقیقه ٔ» او را. (از اقرب الموارد). کشتن گوسفند در وق

جست‌وجوی هم‌آغاز

عقیقه فروش

دیکشنری فارسی به ترکی

antikacı

درپیوند

بیشتر بدانید

عقیقه

'aqiqe

معنی

جست‌وجوی دقیق

عقیقه

فرهنگ فارسی عمید

عقیقه

دیکشنری فارسی به ترکی

عقیقه

فرهنگ نام‌ها

جست‌وجوی هم‌آوا

حقیقیة

لغت‌نامه دهخدا

هککة

لغت‌نامه دهخدا

حقیقةً

لغت‌نامه دهخدا

حقيقة

دیکشنری عربی به فارسی

عققة

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی مشابه

عقیقه فروش

دیکشنری فارسی به ترکی

جست‌وجوی متن

گلگچه

فرهنگ فارسی معین

گلگجه

لغت‌نامه دهخدا

ومض

لغت‌نامه دهخدا

عقیقة

لغت‌نامه دهخدا

عق

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی هم‌آغاز

عقیقه فروش

دیکشنری فارسی به ترکی