حلوقلغتنامه دهخداحلوق . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حَلق . (دهار) (آنندراج ). رجوع به حلق شود.- حلوق الارض ؛ آب راهه های زمین و وادی ها و جاهای سنگ آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
حلوکلغتنامه دهخداحلوک . [ ح ُ ] (ع مص ) سخت سیاه شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سیاه شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
علوقلغتنامه دهخداعلوق . [ ع َ ] (ع اِ) مرگ . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (اقرب الموارد). عَلاّقة.(لسان العرب ). || غول . (منتهی الارب ) (از تاج المصادر) (اقرب الموارد). || بلا و سختی . (منتهی الارب ). داهیة. (لسان العرب ) (تاج العروس ). || آنچه شتر بچرد آنرا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموا
علوقلغتنامه دهخداعلوق . [ ع ُ ] (ع مص ) دوست داشتن و خواهش نمودن . (از منتهی الارب ). دوست داشتن . (از لسان العرب ) (تاج العروس ) (اقرب الموارد). || کشتن : علق فلان دم َ فلان ؛ یعنی کشت .(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شروع کردن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد).
علویقلغتنامه دهخداعلویق . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 7 هزارگزی شمال باختری ورزقان و 4 هزار و پانصد گزی راه ارابه رو تبریز به اهر. ناحیه ایست جلگه و دارای آب و هوای معتدل . سکنه
علوکندیلغتنامه دهخداعلوکندی . [ ع َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سراجو از بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در چهارده هزاروپانصدگزی جنوب خاوری مراغه و 4 هزارگزی جنوب راه ارابه رو مراغه به قره آغاج . ناحیه ایست کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل . سکنه ٔ آن <span clas
راطینیلغتنامه دهخداراطینی . (معرب ، اِ) به لغت یونانی مطلق صمغ را گویند خواه مصطکی ، خواه کندر و خواه کتیرا و مانند آن . (آنندراج ) (برهان ). علک . قعفونیا. (یادداشت مؤلف ). اسم همه ٔ علوک بیونانی . (از ابن البیطار). رجوع به علک شود.
علکلغتنامه دهخداعلک . [ ع ِ ] (ع اِ) هر صمغی را گویند که آن را توان خایید، و بهترین وی علک رومی است که مصطکی باشد. (برهان ). هر صمغی که خاییده شود و سیلان نکند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چیزی است که قابل مضغ باشد و از هم نپاشد، مانند سقز و مصطکی . (مخزن الادویه ). صمغ صنوبر و ارزة و
علوکندیلغتنامه دهخداعلوکندی . [ ع َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سراجو از بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در چهارده هزاروپانصدگزی جنوب خاوری مراغه و 4 هزارگزی جنوب راه ارابه رو مراغه به قره آغاج . ناحیه ایست کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل . سکنه ٔ آن <span clas
صعلوکدیکشنری عربی به فارسیولگرد , اسمان جل , خانه بدوش , باصدا راه رفتن , پياده روي کردن , با پا لگد کردن , اوره بودن , ولگردي کردن , اواره , فاحشه , اوارگي , ولگردي , صداي پا
صعلوکلغتنامه دهخداصعلوک . [ ص ُ ] (اِخ ) ملک بهاءالدین . وی یکی از ملوک خراسان است که ایلی مغول پذیرفته بود و جنتمور او را بخدمت اگتای قاآن فرستاد. (تاریخ مغول ص 166). و رجوع به جهانگشای جوینی ج 2 ص
صعلوکلغتنامه دهخداصعلوک . [ ص ُ ] (اِخ ) (دز...) قلعه ای است بر جانب شمال اسفراین . (نزهة القلوب ص 149، 390).
صعلوکلغتنامه دهخداصعلوک . [ ص ُ ] (اِخ ) ابوجعفر. چون احمدبن اسماعیل به سال 29 به ری شد و آن ناحیت صافی کرد وی را به ری خلیفت خویش کرد و خود به هرات شد. (احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ص 377).
صعلوکلغتنامه دهخداصعلوک . [ ص ُ ] (اِخ ) محمدبن علی . مؤلف حبیب السیر آرد: نصربن احمدبن اسماعیل سامانی وی را بجای سیمجور دواتی والی ری ساخت و او همچنان ببود تا به سال 310 بیمار شد سپس متوجه خراسان گشت و بدامغان درگذشت . (حبیب السیر چ خیام ج <span class="hl" d