علی الحسابلغتنامه دهخداعلی الحساب . [ع َ لَل ْ ح ِ ] (ع ق مرکب ) بنابر حساب . مبتنی بر حساب . || در اصطلاح امور حسابداری و در معاملات هنگامی که کسی از حساب معینی پول پیش از موعد پرداخت یا قبل از تصفیه ٔ آن ، بگیرد گویند: «علی الحساب گرفت ». گرفتن مبلغی پیش از حصول موعد پرداخت یا واریز.
علی الحسابفرهنگ فارسی معین(عَ لَ لْ. حِ) [ ازع . ] (ق مر.) به صورت بخشی از پرداخت یا دریافت بدهی ، مزد و مانند.
شارش هلهشاوHele-Shaw flowواژههای مصوب فرهنگستانشارش خزشی شارهای با گرانروی بالا میان دو صفحة تخت با فاصلة بسیار کم
آلیاژalloyواژههای مصوب فرهنگستان[شیمی] فراوردهای فلزی که دارای دو یا چند عنصر بهصورت محلول جامد یا بهصورت مخلوطی از فازهای فلزی باشد [مهندسی بسپار] نوعی آمیختۀ (blend) بسپاری که معمولاً متشکل از دو بسپار متفاوت است که با هم همبلور شده یا بهنحوی سازگار هستند. هرچند بعضاً بهجای آمیخته نیز بهکار میرود
روغن حلپذیرsoluble oilواژههای مصوب فرهنگستاننامیزهای پایدار از آب و روغن با غلظت بالا که در عملیات فلزکاری برای روانسازی و خنکسازی و ممانعت از خوردگی به کار میرود متـ . روغن نامیزهای emulsifying oil
آلیاژ ریختگیcasting alloyواژههای مصوب فرهنگستانموادی فلزی که برای شکلریزی یا ریختهگری شکلی (shape casting) به کار میروند
آلیاژ زودگدازfusible alloyواژههای مصوب فرهنگستانآلیاژی فلزی که بهآسانی و عموماً زیر دمای 100 درجه ذوب میشود و در دمای نسبتاً پایین شکلپذیری خوبی دارد
بهحالتقرضفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی هحالتقرض، بهقرض، نسیه، علیالحساب، بهاقساط، ازدمقسط گزاف
مبلغ پرداختیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی هها، آبونمان، اشتراک، هزینۀ آب، برق، تلفن، مخابرات، گاز، حقویزیت، حقالزحمه، کرایه، اضافهبار، رشوه، بازخرید خدمت، ماهانه، نفقه اجرت، مزد، دستمزد، حقوق، مواجب، درآمد، عائلهمندی، اضافهحقوق، اضافهکار، اضافهکاری، مزایا، پاداش جزیه، مالیات غرامت، خسارت، جریمه بیعانه، سپرده، پیش
وامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ، اعتبار مالی، تسهیلات، حدّ اعتباری، اضافهبرداشت، تعهدات قرضه، اعتبار، تسهیلات بانکی، اوراق مشارکت علیالحساب، مساعده، پیش پرداخت، تنخواهگردان، تنخواه، قرضوقوله، قسط، اقساط، رهن طلب، بستانکاری بیعانه، سپرده، ودیعه، امانت، پیشپرداخت، پولِپیش وثیقه حساب قرضالحسنه، حسابجاریبان
درآمدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی َشت، حقوق، مستمری، مقرری، حقوق بازنشستگی، حقالزحمه، دسترنج، پژوهانه، حقالتحقیق، اجرت، مواجب، برداشت، مبلغ پرداختی حق دلالی، کمیسیون، پورسانت، حقالعمل، کارمزد حقوق پایه، پاداش، عیدی، اضافهکاری، حق جذب، مزایا، بازخریدخدمت، ازکارافتادگی، مددمعاش، کمک عائلهمندی، وظیفه، خرج، حق ای
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ شیفتکی شیرازی شافعی ، ملقّب به شرف الدین .رجوع به علی شیرازی شود.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد حناوی زاده ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی حناوی زاده شود.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد خراسانی حسنی ، مشهور به سائح علوی . رجوع به علی سائح شود.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالحمیدبن فخاربن معد موسوی حلی ، مشهور به مرتضی . رجوع به علی مرتضی شود.
درویش علیلغتنامه دهخدادرویش علی . [ دَرْ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد. واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری بوکان و 10هزارگزی خاور راه شوسه ٔ بوکان به سقز، با 287 تن سکنه .
دره امیدعلیلغتنامه دهخدادره امیدعلی . [ دَرْ رَ اُ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آورزمان شهرستان ملایر. واقع در 39هزارگزی باختر شهر ملایر و کنار راه مالرو میخوران به دهلق ، با 114 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است .
دلدارعلیلغتنامه دهخدادلدارعلی . [ دِ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد معین نقوی هندی فقیه امامی قرن سیزدهم هَ . ق . از نسل جعفر تواب (برادر امام حسن عسکری ). وی به سال 1166 هَ . ق .در قریه ٔ نصیرآباد هند متولد شد و مدتی در عراق سکونت گزید سپس ساکن لکنهو گردید و به سال <span
دوستعلیلغتنامه دهخدادوستعلی . [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرویران بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. 182 تن سکنه . آب آن از چشمه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).