علیینلغتنامه دهخداعلیین . [ ع َ لی یی ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَلی ّ درحال نصب و جر. || بلندمرتبه و رفیع و عالی . || (اِ) آسمان مکوکب . (ناظم الاطباء).
علیینلغتنامه دهخداعلیین . [ ] (اِخ ) نام قبیله ای است از عطیات ، از بنی عطیة، که یکی از قبایل بادیه ٔ شرق الاردن باشد. (از معجم قبائل العرب عمررضا کحالة ج 2 ص 820 از تاریخ شرقی الاردن ص 224).<
علیینلغتنامه دهخداعلیین . [ ع ِل ْ لی یی ] (ع ص ، اِ) ج ِ عِلّی ّ در حال نصب و جر. رجوع به عِلّی ّ و عِلّیون شود. || (اِخ ) طبقه ٔ بالایین بهشت . (از اقرب الموارد). جایی به آسمان هفتم که ارواح مؤمنان را بدانجا ببرند، مقابل سجین . (یادداشت دهخدا). جای کروبیین در آسمان هفتم . (یادداشت دهخدا). د
کمربندهای وان آلنVan Allen beltsواژههای مصوب فرهنگستاندو کمربند تابشی، دورتادور زمین، حاوی ذرات باردار به دامافتاده
سحابی نِی ـ آلنNey-Allen Nebulaواژههای مصوب فرهنگستانچشمۀ گستردهای از گسیل فروسرخ که در سحابی جبار و در نزدیکی ذوزنقه واقع شده است
کمربند تابش وانآلِنVan Allen radiation beltواژههای مصوب فرهنگستانیکی از کمربندهای تابشی یونی قوی در فضای پیرامون زمین که از ذرات باردار انرژی بهدامافتاده در میدان زمینمغناطیسی تشکیل شده است
علنلغتنامه دهخداعلن . [ ع َ ل َ ] (از ع ،ص ، اِ) مأخوذ از عربی ، با تغییر حرکت لام از کسره به فتحه . آشکارا. ضد سرّ. (غیاث اللغات و آنندراج از صراح و شرح نصاب ). و رجوع به عَلِن شود : سیر جان هر کس نبیند جان من لیک سیر جسم باشد در علن .م
علنلغتنامه دهخداعلن . [ ع َ ل َ ] (ع مص ) پیدا گردانیدن . (از منتهی الارب ). پیدا و آشکار کردن . (ناظم الاطباء). || آشکار گردیدن .(منتهی الارب ). پدید آمدن و پخش شدن (خلاف نهان شدن ). (از اقرب الموارد). و رجوع به عَلانیة و عُلون شود.
اعلی علیینلغتنامه دهخدااعلی علیین . [ اَ لا ع ِل ْ لی یی ] (اِ مرکب ) بالاترین جایها به بهشت . (یادداشت بخط مؤلف ). بالاترین . برتر برترین . برین برین .
طاوس علیینلغتنامه دهخداطاوس علیین . [ وو س ِ ع ِل ْ لی ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طاوس بهشتی : پس برآمد پوستش رنگین شده که منم طاوس علیین شده .مولوی .
سِجِّينٍفرهنگ واژگان قرآنسفلي (پستي) روي سفلاي ديگر ، و يا به عبارتي پستي دو چندان و گرفتاري در چنان پستي مخالف عليين
علیونلغتنامه دهخداعلیون . [ ع ِل ْ لی یو ] (ع ص ، اِ) ج ِ عِلّی ّ در حالت رفع. رجوع به عِلّی ّ شود. || (اِخ ) منزلی است در آسمان هفتم که درآن ارواح مؤمنان باشد. (منتهی الارب ). طبقه ٔ بالایین بهشت . (از اقرب الموارد). و رجوع به عِلّیین شود.
طاووسفرهنگ فارسی عمیدپرندهای زیبا از خانوادۀ کبک که نر آن دم چتری بزرگ با پرهای رنگین دارد.⟨ طاووس آتشپر: [قدیمی، مجاز] آفتاب.⟨ طاووس مشرقخرام: = ⟨ طاووس آتشپر⟨ طاووس علیین: طاووس بهشتی.⟨ طاووس فلک: [قدیمی، مجاز] = ⟨ طاووس آتشپر
بالانهلغتنامه دهخدابالانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) بالان . دهلیزخانه . (برهان قاطع)(فرهنگ شعوری ج 1 ص 192) (آنندراج ). حکیم سنایی به قوام الدین نوشته است : تخت و تاج خواص در
اعلی علیینلغتنامه دهخدااعلی علیین . [ اَ لا ع ِل ْ لی یی ] (اِ مرکب ) بالاترین جایها به بهشت . (یادداشت بخط مؤلف ). بالاترین . برتر برترین . برین برین .
طاوس علیینلغتنامه دهخداطاوس علیین . [ وو س ِ ع ِل ْ لی ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طاوس بهشتی : پس برآمد پوستش رنگین شده که منم طاوس علیین شده .مولوی .