عمدهفرهنگ فارسی عمید۱. تعداد زیاد و کلی از چیزی؛ بیشتر.۲. اصلی؛ مهم: قسمت عمدۀ بحث.۳. (اسم) [قدیمی] آنچه به آن تکیه میکنند؛ تکیهگاه.
عمدهلغتنامه دهخداعمده . [ ع ُ دَ / دِ ] (از ع ، ص ، اِ) بزرگ و کلان . (ناظم الاطباء). مقدار کلی و بسیار از هر چیز. کلی .- عمده خر ؛ آنکه کالا یکجا و بصورت کلی خرد.- عمده خری ؛ خریدن کالا بصورت کلی و بسی
عمدهدیکشنری فارسی به انگلیسیarch, arterial, block, bulk, capital, cardinal, central, chief, considerable, first, grand, pet, head, large, large-scale, staple, leading, main, major, master, predominant, premier, preponderant, principal, quantity, volume, whole
عمدهفرهنگ فارسی معین(عُ مْ دِ) [ ع . عمدة ] (اِ.) 1 - تکیه گاه . 2 - مهم ، برجسته . 3 - در فارسی به معنی کلی و بسیار.
حمدهلغتنامه دهخداحمده . [ ح َ دَ ] (اِخ ) بنت واثق الهیتینه . یکی از زنان بسیار دانشمند که در حدیث و فقه و دیگر علوم عصر خویش تبحر داشت . و در اواخر قرن چهارم هجری در بغداد میزیست و فصاحت و طلاقت لسان مخصوص داشت . وعظ و نصایح سودمندش خیلی مؤثر بوده و در مجلسی مخصوص بخویش وعظ میکرد و ابن سمعا
حمدةلغتنامه دهخداحمدة. [ ح َ دَ ] (اِخ ) حمدونة. دختر زیادبن تغبی . وی از قریه ٔ بادی از اعمال وادی آش باشد. حمدة ادیبه ای بزرگوار و شاعره ای صاحب جمال و مال بود باپارسائی و پاکدامنی . جز اینکه دوستی ادب وی را وامیداشت که با اهل آن بیامیزد. این آمیزش با پاکدامنی همراه بود. وی را شاعره ٔ اندلس
حمدةلغتنامه دهخداحمدة. [ ح َ دَ ] (ع ص ) محمودة. (از اقرب الموارد): امراءة حمدة؛ اَی محمودة. (اقرب الموارد).
حمدةلغتنامه دهخداحمدة. [ ح ُ م َ دَ ] (ع ص ) بسیار ستاینده . (منتهی الارب ). بسیار حمدکننده اشیاء را. (اقرب الموارد).
حمضیةلغتنامه دهخداحمضیة.[ ح َ ضی ی َ ] (ع ص ) ابل ... شتران باشنده در حمض . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شتری که درحمض چرا میکند. (اقرب الموارد). رجوع به حمض شود.
عمدهبانکداریwholesale bankingواژههای مصوب فرهنگستانانجام عملیات بانکی توسط یک بانک برای مؤسسۀ مالی یا بانک دیگر
عمدهفروشیwholesalingواژههای مصوب فرهنگستانفروش کالا یا خدمت در حجم بالا، معمولاً به فروشگاهها یا کسبوکارهای دیگر یا خردهفروشان
بنکدارفرهنگ فارسی عمیدکسی که مواد غذایی بهویژه برنج و روغن را بهصورت عمده و زیاد میفروشد؛ عمدهفروش
دورۀ افسردگی عمدهmajor depressive episodeواژههای مصوب فرهنگستاندورهای از اختلال خُلقی که حداقل به مدت دو هفته ادامه دارد و دستکم دارای چهار علامت از علائمی چون کاهش یا افزایش اشتها، بیخوابی، پرخوابی، خستگی و کندی روانیـحرکتی و سراسیمگی است
اختلال افسردگی عمدهmajor depressive disorderواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اختلال افسردگی که در آن فرد حداقل دچار یک دورۀ افسردگی عمده میشود