عمرانلغتنامه دهخداعمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن حارث سلمی ، مکنی به ابوالحکم . محدث است . رجوع به ابوالحکم (عمران بن ...) شود.
عمرانلغتنامه دهخداعمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن حصین بن عبیدبن خلف بن عبدنهم بن حذیفةبن جهمةبن غاضرةبن حبشةبن کعب بن عمرو خزاعی ، مکنی به ابونُجَید. از صحابیان و محدثان بود. رجوع به عمران خزاعی شود.
عمرانلغتنامه دهخداعمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن حطان بن ظبیان بن لوذان بن حرث بن سدوس سدوسی یا ذهلی ، مکنی به ابوشهاب . از تابعیان بود. رجوع به عمران سدوسی شود.
عمرانلغتنامه دهخداعمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن خالد. از قتله ٔحضرت حسین بن علی (ع ) بود که به دست مختار ثقفی به قتل رسید. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 143 شود.
عمرانلغتنامه دهخداعمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن داود قطان ، مکنی به ابوالعوام . از روات حدیث است . رجوع به ابوالعوام (عمران بن ...) شود.
حمرانلغتنامه دهخداحمران . [ ] (اِخ ) ابن جابر. یکی از صحابه است و جد عبداﷲبن بدر بود. (قاموس الاعلام ). و رجوع به الاصابة شود.
حمرانلغتنامه دهخداحمران . [ ] (اِخ ) ابن حارثة الفزاری . یکی از صحابه است و در معیت هفت برادرش بحضور حضرت رسول تشریف حاصل نموده بزمره ٔ صحابه درآمد و در بیعت رضوان حاضر بوده . (قاموس الاعلام ). و رجوع به الاصابة شود.
حمرانلغتنامه دهخداحمران . [ ح ُ ] (ع ص ) حُمر. ج ِ احمر. سرخ رنگ ها. || مردان بی سلاح در جنگ . (منتهی الارب ).
حمریانلغتنامه دهخداحمریان . [ ح ُ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کزازعلیا بخش سربند شهرستان اراک . کوهستانی و سردسیری است . سکنه ٔ آن 402 تن . آب آن از رودخانه ٔ کزاز و محصول آن غلات ، چغندرقند، انگور، بنشن و قلمستان . شغل اهالی زراعت ، جاجیم و ژاکت بافی است . راه مال
حمیرانلغتنامه دهخداحمیران . [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش گاوبندی شهرستان لار. ناحیه ای است واقع در جلگه ، گرمسیر و مالاریایی است و دارای 317 تن سکنه می باشد. از چاه و باران مشروب می شود. محصولاتش غلات و خرما. اهالی به کشاورزی گذران میکنند.راه آن فر
عمرانابادلغتنامه دهخداعمراناباد. [ ع ِ ] (اِخ ) دساکر نصرآباد، از رستاق وره و طسوج ارونجرد بوده است . (از تاریخ قم ص 117).
عمرانابادلغتنامه دهخداعمراناباد. [ ع ِ ] (اِخ ) از دیه های رستاق ساوه و جزستان بوده است . (از تاریخ قم ص 116).
عمرانابادلغتنامه دهخداعمراناباد. [ ع ِ ] (اِخ ) دساکر نصرآباد، از رستاق وره و طسوج ارونجرد بوده است . (از تاریخ قم ص 117).
عمران ذهلیلغتنامه دهخداعمران ذهلی . [ ع ِ ن ِ ذُ ] (اِخ ) ابن حطان بن ظبیان بن لوذان بن حرث بن سدوس سدوسی یا ذهلی ، مکنی به ابوشهاب . از تابعیان بود. رجوع به عمران سدوسی شود.
دخت عمرانلغتنامه دهخدادخت عمران . [ دُ ت ِ ع ِ ] (اِخ ) مریم علیهاالسلام . مادر عیسی پیغمبر. دختر عمران : عیسی آنک پیش کعبه بسته چون احرامیان چادری کان دستریس دخت عمران آمده . خاقانی .ای زنده شده بتو تن مردم مانا که تو پور دخت عمران
دختر عمرانلغتنامه دهخدادختر عمران . [ دُ ت َ رِ ع ِ ] (اِخ ) مریم مادر عیسی علیه السلام . ام عیسی علیهاالسلام . (یادداشت مؤلف ) : آبستنی دختر عمران به پسر بودوآبستنی دختر انگور به جان است . منوچهری .رجوع به مریم شود.
پور دخت عمرانلغتنامه دهخداپور دخت عمران . [ رِ دُ ت ِ ع ِ ] (اِخ ) عیسی بن مریم : ای زنده شد بتو تن مردم مانا که تو پور دخت عمرانی . ناصرخسرو.رجوع به عیسی بن مریم شود.
پیر عمرانلغتنامه دهخداپیر عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز. واقع در 35هزارگزی جنوب باختری سقز و 15هزارگزی جنوب شوسه ٔ سقز به بانه . کوهستانی ، سردسیر. دارای 250 تن