عَمِينَفرهنگ واژگان قرآنکوردل (عمين جمع عمي صفتي است مشبه از ماده عمي ، يعمي فرق عمي با اعمي اين است عمي تنها کسي را ميگويند که بصيرت نداشته باشد ، و اعمي به کسي اطلاق ميشود که چشم نداشته باشد )
عمالغتنامه دهخداعما. [ ع َ ] (ع اِمص ) طول و بلندی و درازی . عَمی ̍. این صورت ضبط لسان العرب است و در دیگر کتب لغت ، عمی آمده است . رجوع به عَمی ̍ شود.
صکةلغتنامه دهخداصکة. [ ص َک ْ ک َ ] (ع اِ) سختی گرمای نیمروز و آن مضاف بسوی عمی آید. گویند لقیته صکة عمی ؛ یعنی دیدم او را در شدت گرمای نیم روز. عمی نام مردی است از عمالقه که غارت کرد قومی را در نیم روز و از بن برکند آنها را. (منتهی الارب ).