عنفةلغتنامه دهخداعنفة. [ ع َ ن َ ف َ ] (ع اِ) آنکه او را آب زند، پس بگرداند آسیا را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). هر آنچه آب بر آن خورد و بگرداند آسیا را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنچه مابین دو خطکشت است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه مابین دو خطکشت واقع باشد. (ناظم الاطباء) (از
عنفةلغتنامه دهخداعنفة. [ ع ُ ف َ / ع ُ ن ُ ف َ ] (ع اِ) ائتناف و ابتدا. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). گویند: کان ذلک منا عنفة.
حنفیةلغتنامه دهخداحنفیة. [ ح َ ن َ فی ی َ ] (اِخ ) خوله دختر جعفر، مادر محمدبن حنفیه زوجه ٔ علی بن ابیطالب (ع ) و مادر محمدبن علی بن ابیطالب (ع ). (از ناظم الاطباء).
حنفیةلغتنامه دهخداحنفیة. [ ح َ ن َ فی ی َ ] (ع اِ) دین داری و درست اعتقادی . (ناظم الاطباء). || مذهب حق و عقیده ٔ صحیح . (ناظم الاطباء). || (ص ) ج ِ حنیفی . (اقرب الموارد). رجوع به حنیفی شود. || (اِخ ) اصحاب ابوحنیفة. حنفیة یا اصحاب الرأی . ایمان بمذهب آنان اقرار است بزبان و تصدیق بدل و کاستی
حنفیةلغتنامه دهخداحنفیة. [ ح َ ن َ فی ی َ ] (ع ص ) سیوف حنفیة؛ شمشیرهای منسوب به ابوبحرصخر احنف بن قیس . (منتهی الارب ). رجوع به حنفی شود.
حنیفیةلغتنامه دهخداحنیفیة. [ ح َ فی ی َ ] (ع اِ) مؤنث حنیفی . عقیده ٔ نیکو و مذهب حق . (ناظم الاطباء). و حنیفیه در اسلام میل بسوی اسلام و اقامت بر عقد آن است . (اقرب الموارد).- سیوف حنیفیة ؛ شمشیرهایی است منسوب به احنف بن قیس و او نخستین کسی است که دستور گرفتن آنها
اغلاظلغتنامه دهخدااغلاظ. [ اِ ] (ع مص ) سخن درشت گفتن : اغلظ له فی القول اغلاظاً. (از منتهی الارب ). سخن درشت گفتن . (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). بدرشتی سخن گفتن با کسی : اغلظ له فی القول ؛ عنفه . (از اقرب الموارد). درشت گفتن و درشتی کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). || بزمین د
زابلغتنامه دهخدازاب . (اِخ ) نهری است میان سوراء و واسط ونهر دیگری است نزدیک آن و بر هر واحد آن (زاب ها) روستائی است و هر دو روستا را زابان گویند و یا اصل زابیان است منسوب به زاب و عامه زابان گویند. (منتهی الارب ). ابن البلخی گوید: معنی زاب آن است که زوآب یعنی که زو، آورده است . اما از بهر ت
زعنفةلغتنامه دهخدازعنفة. [ زَ ن َ ف َ ] (ع مص ) زینت دادن عروس و آراسته کردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زعنفةلغتنامه دهخدازعنفة.[ زَ / زِ ن َ / ن ِ ف َ ] (ع ص ، اِ) کوتاه بالا از مرد و زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کوتاه دست و ساقها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پره ٔ شنای ما