عنینلغتنامه دهخداعنین . [ ع َ ] (ع ص ) مرد که ضبط باد شکم را نتواند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسی که باد شکم خود را نتواند حبس کند. (از اقرب الموارد).
عنینلغتنامه دهخداعنین . [ ع ِن ْ نی ] (ع ص ) نامرد، یا آنکه خواهش زنان ندارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کسی که نتواند با زنان نزدیکی کند. (ناظم الاطباء). سست مرد که جماع نتواند کرد. (دهار). مردی را نامند که مطلقاً از مباشرت با زن یا با دوشیزگان یا با پاره
عنینلغتنامه دهخداعنین . [ ع ُ ن َ ] (اِخ ) ابن سلامان بن ثعل ، از طی . جدی است جاهلی ، و عمروبن مسیح از نسل وی باشد. (از الاعلام زرکلی از اللباب ج 2).
مادۀ تبادل آنیونیanion-exchange materialواژههای مصوب فرهنگستانمادهای با قابلیت تبادل برگشتپذیر آنیون
الکاوندAl-Anonواژههای مصوب فرهنگستانانجمنی برای اجرای برنامۀ دوازدهقدمی متشکل از افرادی که در ارتباط مستمر با یک فرد الکلی بودهاند * واژۀ الکاوند از ادغام دو واژۀ الکل و خویشاوند، به قیاس با صورت لاتین آن، ساخته شده است
معتاوندNar-Anonواژههای مصوب فرهنگستانانجمنی برای اجرای برنامۀ دوازدهقدمی متشکل از افرادی که در ارتباط مستمر با یک فرد معتاد بودهاند * واژۀ معتاوند از ادغام دو واژۀ معتاد و خویشاوند، به قیاس با صورت لاتین آن، ساخته شده است
حننلغتنامه دهخداحنن . [ ح َ ن َ ] (ع اِ) کوکال . (منتهی الارب ). گوگال . (ناظم الاطباء). جُعَل . (اقرب الموارد) (محیط المحیط).
عنینیلغتنامه دهخداعنینی . [ ع ُ ن َ نی ] (ص نسبی ) منسوب به عنین بن سلامان بن ثعل بن عمروبن غوث بن طی ، که بطنی از طی را تشکیل میدادند. (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
عنینةلغتنامه دهخداعنینة. [ ع ِن ْ نی ن َ ] (ع ص )مؤنث عنین ، یعنی زن که او را مرد نباید و نزدیکی مردان را نخواهد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به عنین شود.
عنینةلغتنامه دهخداعنینة. [ ع ِن ْ نی ن َ ] (ع اِمص ) نامردی و عدم توانایی بر نزدیکی زنان . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ابن عنینلغتنامه دهخداابن عنین . [ اِ ن ُ ع ُ ن َ ] (اِخ ) ابوالمحاسن محمدبن نصرالدین بن نصربن الحسین بن عنین الانصاری ، ملقب به شرف الدین . اصل او از کوفه و مولد اوبه دمشق به سال 549 هَ .ق . بوده است . ابن خلکان گوید او خاتمه ٔ شعراست و پس از او چون وی شاعری برنخ
محمدلغتنامه دهخدامحمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عنین ... رجوع به ابن عنین ابوالمحاسن محمدبن نصر... شود.
محمدلغتنامه دهخدامحمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن نصرالدین بن نصر... بن عنین . رجوع به ابن عنین شود.
شرف الدینلغتنامه دهخداشرف الدین . [ ش َ رَ فُدْ دی ] (اِخ ) ابن عنین شاعر. متوفای 630 هَ . ق . رجوع به ابن عنین ... شود.
عنینیلغتنامه دهخداعنینی . [ ع ُ ن َ نی ] (ص نسبی ) منسوب به عنین بن سلامان بن ثعل بن عمروبن غوث بن طی ، که بطنی از طی را تشکیل میدادند. (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
عنینةلغتنامه دهخداعنینة. [ ع ِن ْ نی ن َ ] (ع ص )مؤنث عنین ، یعنی زن که او را مرد نباید و نزدیکی مردان را نخواهد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به عنین شود.
عنینةلغتنامه دهخداعنینة. [ ع ِن ْ نی ن َ ] (ع اِمص ) نامردی و عدم توانایی بر نزدیکی زنان . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تعنینلغتنامه دهخداتعنین . [ ت َ ] (ع مص ) عنوان کردن کتاب را. (تاج المصادر بیهقی ). عنوان کتاب نوشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || عنان کردن لگام را. (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). عنان ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || قاضی بر کسی حکم نامردی کردن یا با
ابن عنینلغتنامه دهخداابن عنین . [ اِ ن ُ ع ُ ن َ ] (اِخ ) ابوالمحاسن محمدبن نصرالدین بن نصربن الحسین بن عنین الانصاری ، ملقب به شرف الدین . اصل او از کوفه و مولد اوبه دمشق به سال 549 هَ .ق . بوده است . ابن خلکان گوید او خاتمه ٔ شعراست و پس از او چون وی شاعری برنخ