عُرُباًفرهنگ واژگان قرآنجمع عروب است ، و عروب به معناي زني است که به شوهرش عشق ميورزد ، و يا حداقل او را دوست بدارد و در برابرش ناز و کرشمه داشته باشد
حرباءلغتنامه دهخداحرباء.[ ح ِ ] (ع اِ) میخهای زره یا سر میخها در حلقه ٔ زره . || پشت . || گوشت پشت یا تندی مهره ٔ پشت . || زمین درشت . (منتهی الارب ).
حرباءلغتنامه دهخداحرباء. [ ح َ رَ ] (ع اِ) واحَرَباء و واحَرَبی ̍؛ کلمه ٔتأسف و تلهف است مانند یااَسَفی ̍. (منتهی الارب ).
حربالغتنامه دهخداحربا. [ ح ِ ] (ع اِ) حرباء. حربایه . سمندر. آفتاب گردک . آفتاب پرست . جحل . خامالاون . ابوقلمون . ابوحذر. بوقلمون . آفتاب گردش . اسدالارض . پژمره . مارپلاس . خور. انگلیون . روزگردک . (مهذب الاسماء). جمل الیهود. (حیاةالحیوان ). ابن الفلات . حنفاء. کربسه ٔ آفتاب پرست . (منتهی ا
زبیرلغتنامه دهخدازبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن حبیش . از عرب عربا بود و صدوبیست سال عمر یافت . (تاریخ گزیده چ گراوری ص 247).
غاثرلغتنامه دهخداغاثر. [ ث ِ ] (اِخ ) ابن ارم بن سام بن نوح علیه السلام ، پدر ثمود است . (منتهی الارب ). در حاشیه ٔ مجمل التواریخ آمده است : ولد ارم بن سام بن نوح عوص - غاثر - حویل . فولد عوص بن ارم غاثر و عاد و عبیل . و ولد غاثربن ارم ، ثمود و جدیس و کانوا قوماً عرباً یتکلمون بهذا اللسان الم
ازهریلغتنامه دهخداازهری . [ اَ هََ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن الازهر طلحةبن نوح بن ازهر الازهری الهروی اللغوی مکنی بابومنصور، امام مشهور در لغت . وی فقیه شافعی مذهب بود و علم او در لغت غلبه داشت و بدان اشتهار یافت و همگان بر فضل و ثقت و درایت و ورع او متفق بودند، وی از ابی الفضل محمدبن ابی جعفر ال