عیدگاهلغتنامه دهخداعیدگاه . (اِ مرکب ) نمازگاه عید. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). محلی در بیرون شهر که در آنجا نماز عید فطرگذارند. (یادداشت مرحوم دهخدا). عیدگه : دو گیتی عیدگاه آفتابش شهید غمزه ٔ حاضرجوابش . حکیم زلالی (از آنندراج ).||
فضای پرواز توصیهایadvisory airspace, ADAواژههای مصوب فرهنگستانفضای پروازی شامل مسیرهای توصیهای که در آن مراقبت پرواز و خدمات مشورتی، تا حد ضروری و نه بهطور کامل، فراهم باشد
مسافت شتابـ ایست موجودaccelerate-stop distance available, ASDAواژههای مصوب فرهنگستانمسافت قابلدسترس برای شتابگیری و، در صورت انصراف از برخاست، توقف هواپیما
حداءةلغتنامه دهخداحداءة. [ ح َ دَ ءَ ] (ع اِ) تبر. || تبر دوسر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). تبر تیشه . پیکان تیر. || سر تبر. (منتهی الارب ). ج ، حَدَا. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و حداء. (منتهی الارب ).
حداةلغتنامه دهخداحداة. [ ح َ ] (ع اِ) تبرتیشه . (دستور اللغه ٔ ادیب نطنزی ). تَوَر دوسر. (مهذب الاسماء). ج ، حداء.
عیدگهلغتنامه دهخداعیدگه . [ گ َه ْ ](اِ مرکب ) عیدگاه . رجوع به عیدگاه شود : با دوست هم عنان به ره عیدگه شدیم در سر خمار روزه و بر لب شراب عید.طالب آملی (از آنندراج ).
برق جهلغتنامه دهخدابرق جه . [ ب َ ج َه ْ / ج ِه ْ ] (نف مرکب ) جهنده چون برق . تند و سریع : برق جه بادگذریوزدو و کوه قرارشیردل پیل قدم گورتک آهوپرواز. منوچهری .آمد به عیدگاه چو سرو آن بچهره گل بر
مصلیلغتنامه دهخدامصلی . [ م ُ ص َل ْ لا ] (اِخ ) عیدگاه شیراز. (ناظم الاطباء). عیدگاه شیراز که آن جای بغایت خوش و خرم و سیرگاه است . (از غیاث ) (آنندراج ). مصلا : با تنی چند از خاصان به مصلای شیراز بیرون رفت . (گلستان ).میان جعفرآباد و مصلا عبیرآمیز می آید شمال
خسرولغتنامه دهخداخسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) ابن فیروزه . نام یکی از امرای طبرستان است . او و اسپهبد هروسندان با سید حسن بن قاسم بیعت کردند و علم مخالفت با ناصرالحق برافراشتند سید حسن بن قاسم بجانب آمل بازگشت و بعظمت هر چه تمامتر در عیدگاه آن بلده نزول اجلا
جبانةلغتنامه دهخداجبانة. [ ج َب ْ با ن َ ] (ع اِ) گورستان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || صحراء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دشت . (نصاب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || عیدگاه در صحراء. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نمازگاه عمومی در صحراء. (از اقرب
تبعیدگاهلغتنامه دهخداتبعیدگاه . [ ت َ ] (اِ مرکب ) محلی که برای سکونت تبعیدشده تعیین میشود. جائی که تبعیدشده را بدانجا میفرستند.