غابةلغتنامه دهخداغابة. [ ب َ ] (اِخ ) قریه ای است در بحرین . (معجم البلدان ). و در نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی ذیل بحرین آرد: و شهرستان آن [بحرین ] را [هجر] گفته اند، اردشیر بابکان ساخت و در زمان سابق آن را بالحسا و ازر والاره و فروق و بینونة و سابون و دارین و غابة از ملک عرب شمرده اند. اکنون جز
غابةلغتنامه دهخداغابة. [ ب َ ] (ع اِ) زمین پست هموار. || گروه مردمان . || نیزه ٔ دراز یا نیزه ٔ لرزان . || بیشه ٔ درختان انبوه و درهم پیچیده ، یقال : لیث غابة. ج ، غاب و غابات . اَجَمه . مرغزار. نیزار.نیستان . (منتهی الارب ). و در معجم البلدان آرد، هوازنی گفته است : غابة؛ زمینی است گود و پست
غیوبةلغتنامه دهخداغیوبة. [ غ ُ ب َ ] (ع مص ) درآمدن چیزی در چیزی . (منتهی الارب ). داخل شدن چیزی در چیزی و پوشیده شدن . (از اقرب الموارد).
غیابةلغتنامه دهخداغیابة. [ب َ ] (ع مص ) درآمدن چیزی در چیزی . (منتهی الارب ). فروشدن چیزی در چیزی و ناپدید گردیدن . (از اقرب الموارد). غَیاب . غِیاب . غیبت . غُیوبَت . (اقرب الموارد).
غیابةلغتنامه دهخداغیابة. [ غ َ ب َ ] (ع اِ) تک چاه و وادی . (منتهی الارب ). کنج چاه . (تفسیر کشف الاسرار ج 5 ص 14). تاریکی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ) (مهذب الاسماء). ج ، غیابات . (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). عمق و
غزوه ٔ غابةلغتنامه دهخداغزوه ٔ غابة. [ غ َزْ وَ ی ِ ب َ ] (اِخ ) یا غزوه ٔ ذی قَرَد. رجوع به ذی قرد و غابة شود.
زغابةلغتنامه دهخدازغابة. [ زُ ب َ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک مدینه ، غربی مشهد سیدناحمزه رضی اﷲ عنه و یفتح . (منتهی الارب ). بدون الف و لام نام موضعی در نزدیکی مدینه ٔ طیبه . (ناظم الاطباء).
زغابةلغتنامه دهخدازغابة. [ زُ ب َ ] (ع اِ) ریزه ترین موی ریزه ٔ زرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اندک . یقال : مااصبت منه زغابة؛ یعنی نرسیدم از وی چیزی را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
شغابةلغتنامه دهخداشغابة. [ ش َغ ْ غا ب َ ] (ع ص ) ناقة شغابة؛ شتری که راه رفتن آن راست نباشد و کجروی کند. (از اقرب الموارد).
سغابةلغتنامه دهخداسغابة. [ س َ ب َ ] (ع مص ) گرسنه گردیدن با مشقت و ماندگی . (آنندراج ) (منتهی الارب ).