غارجیفرهنگ فارسی عمید۱. صبحگاهی (شراب)؛ صبوحی: ◻︎ خوشا نبیذ غارجی با دوستان یکدله / گیتی به آرام اندرون، مجلس به بانگ و ولوله (شاکر: شاعران بیدیوان: ۴۹).۲. (اسم) ساقی.۳. (اسم) کسی که صبوحی بخورد.
غارجیلغتنامه دهخداغارجی . [ رِ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به غارج . شراب صبوحی را گویند یعنی شرابی که به هنگام صبح نوشند. || ساقی را نیز گفته اند. || کسی را هم میگویند که صبوحی خورد. (برهان ). در این کلمه غاوجی هم آمده است . (از برهان ). این کلمه از غارِج به افزودن یاء نسبت گرفته شده است و در لغت ف
غورجیلغتنامه دهخداغورجی . [ رَ ] (اِخ ) احمدبن عبدالصمد غورجی ، مکنی به ابوبکر. او از عبدالجباربن محمدبن احمد جراحی روایت کند، ابوالفتح عبدالملک بن ابی سهل کروخی از وی روایت دارد. وی در ذوالحجه ٔ سال 481 هَ .ق . درگذشت . (از اللباب فی تهذیب الانساب ج <span cla
غورجیلغتنامه دهخداغورجی . [ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به ده غوره بر غیرقیاس . (منتهی الارب ). منسوب به غوره یکی از قرای هرات . (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 182). رجوع به غوره شود.
غورزهلغتنامه دهخداغورزه . [ غ ِ وِ زِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آلحرم بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 110هزارگزی جنوب خاوری کنگان و 4هزارگزی شوسه ٔ سابق بوشهر به لنگه قرار دارد. جلگه و گرمسیر است . سکنه ٔ آن <span class="hl" di
ابوسلیکلغتنامه دهخداابوسلیک . [ اَ س ُ ل َ ] (اِخ )گرگانی . نام شاعری مادح ملوک صفّاری . از اشعار او تنها پاره ای در لغت نامه ها بر جای است و از آن جمله :خون خود را گر بریزی بر زمین به که آب روی ریزی بر کناربت پرستیدن به از مردم پرست پند گیر و کار بند و گوش دار. <p class="aut
خوشالغتنامه دهخداخوشا. [ خوَ / خ ُ ] (صوت ) ای خوش . طوبی . مرحبا. بسیار خوش . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع). حبذا : خوشا نبید غارجی با دوستان یکدله . شاکر بخاری .رهایی نیابم سرانجام از این خوشا باد
یکدلهلغتنامه دهخدایکدله . [ ی َ / ی ِ دِ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) موافق و بی ریا و بی نفاق . (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطباء). صادق . (ناظم الاطباء). متفق .(غیاث ). یکدل . صمیمی . (یادداشت مؤلف ) :
نبیدلغتنامه دهخدانبید. [ ن َ ] (اِ) در عربی شراب خرما را گویند. (برهان قاطع). مل . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). نبیذ. پارسی باستان : نی پی ته . (حاشیه ٔ معین بر برهان قاطع). رجوع به نبیذ شود : می آزاده پدید آرد از بداصل فراوان هنر است اندر این نبید. <p class="aut
شاکرلغتنامه دهخداشاکر. [ ک ِ ] (اِخ ) جُلاب بخاری . از شاعران قدیم ایران است که در اوایل قرن چهارم در ماوراءالنهر میزیست . نام او را محمودبن عمر رادویانی در ترجمان البلاغه همه جا «شاکر» آورده است و شمس قیس «شاکر بخاری »، لیکن اسدی طوسی گاه «شاکر بخاری » و گاه «جلاب بخاری » و گاه «جلاب » ذکر ک