غاشیه کشفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه زینپوش اسب مخدوم را بر دوش بکشد؛ حملکنندۀ غاشیه.۲. [مجاز] خدمتگذار؛ فرمانبردار.
غاشیه کشلغتنامه دهخداغاشیه کش . [ ی َ / ی َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) برنده ٔ غاشیه . کشنده ٔ غاشیه . حامل غاشیه : مقرعه زن گشت رعد مقرعه ٔ او درخش غاشیه کش گشت باد غاشیه ٔ او دیم . <p class="auth
غاشیهلغتنامه دهخداغاشیه . [ ی َ ] (ع اِ) زین پوش . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات حسن خطیب ). پوشش زین . (منتهی الارب ). پرند. ج ، غواشی . جناغ . (تفلیسی ). دفنوک . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). || جامه ٔ نگارین یا ساده بوده است که چون بزرگی از اسب پیاده شدی بر زین
غویشهلغتنامه دهخداغویشه . [ غ َ ش َ / ش ِ ] (اِ) به معنی غوشنه . (برهان قاطع) (آنندراج ). نوعی از کماة و بقولی نوعی از سماروغ . (از برهان قاطع). غوشه . غوشنه . رجوع به غوشنه شود.
غوسهلغتنامه دهخداغوسه . [ س َ / س ِ ] (ص ) (گربه ٔ...) گربه ٔ به گشنی آمده : گه گربه شود چون گربه غوسه کند از آرزوی کاج فریاد.سوزنی (دیوان ص 20).
غوصةلغتنامه دهخداغوصة. [ غ َ ص َ ] (ع مص ) یکبار غوطه خوردن . در فرهنگ اوبهی آمده : غوته ، غوطه بود، و غوصة نیز گویندش یعنی سر فروبردن به آب بتمامی تن - انتهی . قیاساً اسم مرت از غَوص است .
غوشهلغتنامه دهخداغوشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) گیاهی است که در هنگام تری آن را نان خورش کنند و چون خشک شود دست شوی سازند و آن نوعی از کماة باشد و زنان آن را در حلوا کرده بپزند و بجهت فربهی خورند. (فرهنگ جهانگیری ). مخفف غوشنه . (فرهنگ نظام ). غوشنه . غویشه . غرشن
میانکلغتنامه دهخدامیانک . [ ن َ ] (اِ مصغر) (مرکب از میان + کاف تصغیر و تحقیر) کمر خرد. || کمر. میان : این غاشیه کش گشته پیش کامل این بسته میانک به پیش نظّام .ناصرخسرو.
نوبه زنلغتنامه دهخدانوبه زن . [ ن َ / نُو ب َ / ب ِ زَ ] (نف مرکب ) نوبت زن . نقاره چی : نوبه زنت کیقباد میده نهت اردشیرنیزه برت تهمتن غاشیه کش گستهَم . خاقانی .مردان
گستهملغتنامه دهخداگستهم . [ گ ُ ت َ هََ / گ ُ ت َ ] (اِخ ) نام پسر گژدهم نیز هست و او یکی از پهلوانان ایران بود. (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ) : چو گودرز و چون طوس و گیو دلیرچو گستهم و شیدوش و بهرام شیر.
میده نهلغتنامه دهخدامیده نه . [ م َ دَ / م ِ دِ ن ِه ْ ] (نف مرکب ) آن که سفره آرد و گسترد. سفره چی و چاشنی گیر. (ناظم الاطباء). کنایه از سفره چی باشد و آن را در هندوستان چاشنی گیر می گویند. (برهان ). سفره چی که در هندوستان به چاشنی گیر شهرت دارد و صحیح شده و اغ
کشفرهنگ فارسی معین(کَ یا کِ) (فع .) 1 - کشیدن : کش و قوس . 2 - دوم شخص مفرد از امر حاضر از «کشیدن ». 3 - (ص فا.) در ترکیب به معنی «کشنده » آید به معانی ذیل : الف - کشنده ، برنده : غاشیه کش . ب - تحمل کننده : جفاکش . ج - تماس دهنده ، مالنده : جاروکش . د - نوشنده ، آشامنده : پیاله کش ، جرعه کش . ه - حرکت دهنده : سپرک
غاشیهلغتنامه دهخداغاشیه . [ ی َ ] (ع اِ) زین پوش . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات حسن خطیب ). پوشش زین . (منتهی الارب ). پرند. ج ، غواشی . جناغ . (تفلیسی ). دفنوک . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). || جامه ٔ نگارین یا ساده بوده است که چون بزرگی از اسب پیاده شدی بر زین
غاشیهفرهنگ فارسی عمید۱. هشتادوهشتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۲۶ آیه.۲. [قدیمی] نوعی جامه.۳. [قدیمی] روپوش زین اسب.
غاشیهفرهنگ فارسی معین(یِ) [ ع . غاشیة ] (اِ.) 1 - سورة هشتادو هشتم از قرآن کریم دارای بیست و شش آیه . 2 - روپوش زین . 3 - قیامت .
غاشیهلغتنامه دهخداغاشیه . [ ی َ ] (ع اِ) زین پوش . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات حسن خطیب ). پوشش زین . (منتهی الارب ). پرند. ج ، غواشی . جناغ . (تفلیسی ). دفنوک . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). || جامه ٔ نگارین یا ساده بوده است که چون بزرگی از اسب پیاده شدی بر زین
غاشیهفرهنگ فارسی عمید۱. هشتادوهشتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۲۶ آیه.۲. [قدیمی] نوعی جامه.۳. [قدیمی] روپوش زین اسب.
غاشیهفرهنگ فارسی معین(یِ) [ ع . غاشیة ] (اِ.) 1 - سورة هشتادو هشتم از قرآن کریم دارای بیست و شش آیه . 2 - روپوش زین . 3 - قیامت .