غاصبلغتنامه دهخداغاصب . [ ص ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از غصب . بستم ستاننده . به ستم گیرنده . غصب کننده . گیرنده ٔ ملک دیگری به زور : اگر خشم نیافریدی هیچ کس روی ننهادی سوی ... عیال و مال خود از غاصبان دور گردانیدن . (تاریخ بیهقی ).پس خضر کشتی برای آن شکست تا که آن
طغرل غاصبلغتنامه دهخداطغرل غاصب . [ طُ رِ / رُ ل ِ ص ِ ] (اِخ ) طغرل برار. غلامی از غلامان سلطان محمود غزنوی بود که در فاصله ٔ بین سلطنت مجدالدوله عبدالرشید و جمال الدوله فرخ زاد عَلَم طغیان برافراشت و بر غزنین استیلایافت و پس از اندک زمانی به دست نوشتکین شرابی کش
غصبفرهنگ فارسی عمید۱. چیزی را بهستم از کسی گرفتن؛ مال کسی را بهزور و ستم و خلاف میل و رضای او تصرف کردن.۲. (صفت) آنچه به ستم و قهر گرفته شود؛ مغصوب.
غشیبلغتنامه دهخداغشیب . [ غ َ ] (اِخ ) جایی است که در جمهره ٔ ابن درید ذکر شده است . (از معجم البلدان ).
غشبلغتنامه دهخداغشب . [ غ َ ] (ع اِ) ستم . لغتی است در غشم . (منتهی الارب ). مبدل غشم است . (اقرب الموارد). ظلم .
غاصبانهلغتنامه دهخداغاصبانه . [ ص ِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) همچون غاصب . مانند غاصبان . از روی ِ غصب .
طغرل غاصبلغتنامه دهخداطغرل غاصب . [ طُ رِ / رُ ل ِ ص ِ ] (اِخ ) طغرل برار. غلامی از غلامان سلطان محمود غزنوی بود که در فاصله ٔ بین سلطنت مجدالدوله عبدالرشید و جمال الدوله فرخ زاد عَلَم طغیان برافراشت و بر غزنین استیلایافت و پس از اندک زمانی به دست نوشتکین شرابی کش
غاصبانهلغتنامه دهخداغاصبانه . [ ص ِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) همچون غاصب . مانند غاصبان . از روی ِ غصب .
طغرل غاصبلغتنامه دهخداطغرل غاصب . [ طُ رِ / رُ ل ِ ص ِ ] (اِخ ) طغرل برار. غلامی از غلامان سلطان محمود غزنوی بود که در فاصله ٔ بین سلطنت مجدالدوله عبدالرشید و جمال الدوله فرخ زاد عَلَم طغیان برافراشت و بر غزنین استیلایافت و پس از اندک زمانی به دست نوشتکین شرابی کش