غافرفرهنگ فارسی عمید۱. آمرزنده؛ پوشندۀ گناه؛ بخشایندۀ گناه.۲. (اسم، صفت) از صفات و نامهای خداوند.۳. (اسم) چهلمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸۵ آیه؛ حم اولی؛ مؤمن؛ طول.
غافرلغتنامه دهخداغافر. [ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از غفران . آمرزنده ٔ گناه . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). آمرزنده و پوشنده ٔ گناه . (مهذب الاسماء) (غیاث ) : همتش آن است تا غالب شود بر دشمنان راست چون بر دشمنان غالب شود غافر شود. منوچهری .<
غفرلغتنامه دهخداغفر. [ غ َ ] (ع مص ) غفر امر؛ به چیز سزاوار و بایست بیاراستن کار را و اصلاح کردن . (منتهی الارب ). اصلاح کار. (المنجد): غفر الامر بغفرته و غفیرته ؛ اصلحه بما ینبغی ان یصلح به . (اقرب الموارد). || غفر شی ٔ؛ پوشیدن چیز را. (منتهی الارب ). ستر. (از اقرب الموارد). فراپوشیدن . (تا
یغفرلغتنامه دهخدایغفر. [ ی ُ ف َ ] (ع فعل ) بخشوده می شود. بخشودنی .- ذنب لایغفر ؛ گناه نابخشودنی . (یادداشت مؤلف ).
غفرلغتنامه دهخداغفر. [ غ َ ف َ ] (ع مص ) غفر ثوب ؛ پرزه برآوردن جامه . (منتهی الارب ): غفر الثوب غفراً؛ ثار زئبره . (اقرب الموارد). باپرژه شدن جامه . (تاج المصادر بیهقی ). || غفر مریض ؛ بازگردان شدن بیماری وی . (از منتهی الارب ). به معنی غَفر. (اقرب الموارد).واسر شدن بیماری . (تاج المصادر بی
غفرلغتنامه دهخداغفر. [ غ َ ف ِ ] (ع ص ) غفرالقفا؛ مرد با موی گردن . (منتهی الارب ): رجل غفر القفا؛ یعنی مردی که موهای ریز بر پشت گردن دارد. (از اقرب الموارد).
غافرطیمسلغتنامه دهخداغافرطیمس . [ ] (اِخ )در عیون الانباء آرد که : بین وفات برمانیدس تا ظهور افلاطون طبیب 735 سال فاصله بوده ، و در این مدت طبیبان بر سه قسم بوده اند؛ قسم اول اصحاب تجربه ... یکی از ایشان غافرطیمس بوده است . (عیون الانباء ج <span class="hl" dir="l
غافریلغتنامه دهخداغافری . [ ف ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به غافر که بطنی است از بنی سامة. (انساب سمعانی ).
بارحملغتنامه دهخدابارحم . [ رَ ] (ص مرکب ) رحیم دل . رحمان . راحم . غافر. غفور. غفار. (کازیمیرسکی ). رجوع به «با» شود.
درگذارندهلغتنامه دهخدادرگذارنده . [ دَ گ ُ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) درگذار. غافر. غفار. غفور. (یادداشت مرحوم دهخدا). عَفُوّ. (مهذب الاسماء). بخشاینده . بخشایشگر.
غافرطیمسلغتنامه دهخداغافرطیمس . [ ] (اِخ )در عیون الانباء آرد که : بین وفات برمانیدس تا ظهور افلاطون طبیب 735 سال فاصله بوده ، و در این مدت طبیبان بر سه قسم بوده اند؛ قسم اول اصحاب تجربه ... یکی از ایشان غافرطیمس بوده است . (عیون الانباء ج <span class="hl" dir="l
غافریلغتنامه دهخداغافری . [ ف ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به غافر که بطنی است از بنی سامة. (انساب سمعانی ).
قاضی عبدالغافرلغتنامه دهخداقاضی عبدالغافر. [ ع َ دُل ْف ِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل . رجوع به قاضی فارسی شود.
مغافرلغتنامه دهخدامغافر. [م َ ف ِ ] (ع اِ) ج ِ مِغفَر و مِغفَرَة. (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مغفر شود.
عبدالغافرلغتنامه دهخداعبدالغافر. [ ع َ دُل ْ ف ِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل الفارسی ، مکنی به ابوالحسن الفارسی . رجوع به ابوالحسن عبدالغافر و به الاعلام زرکلی شود.