غالوکفرهنگ فارسی عمیدمهرهای از جنس سنگ یا گِل؛ مهرۀ کمانگروهه؛ گلوله؛ زالوک؛ زالوکه: ◻︎ کمان گروههٴ زرین شده محاقی ماه / ستاره یکسره غالوکهای سیماندود (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۹).
غالوکلغتنامه دهخداغالوک . (اِ) مهره ٔ کمان گروهه باشد : کمان گروهه ٔ زرین شده بچرخ هلال ستارگان همه غالوکهای سیم اندود . خسروانی (از لغت فرس اسدی ص 271).و در حاشیه ٔ آن آمده : غالوک و ژواله هر چه آن
چغلیقلغتنامه دهخداچغلیق . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس که در 89 هزارگزی شمال خاوری گنبد و 3 هزارگزی قره ناوه واقع است . کوهستانی است با هوای معتدل که 546
یغلغلغتنامه دهخدایغلغ. [ ی َ ل َ / ل ِ ] (ترکی ، اِ) تیر پیکان دار.(ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از برهان ) : پَرّ کرکس بین به رنگ خرمگس یغلغی را کزکمان خواهد گشاد. خاقانی .و رجوع به یغلق شود. || ظ
یغلقلغتنامه دهخدایغلق . [ ی َ ل ِ ] (ترکی ، اِ) یغلغ. تیر پیکان دار: به دست بندگانت در کمان شد ابر نیسانی که از وی یغلق و یاسج همی بارید چون باران . مجیر بیلقانی .بر یغلقت ز بچه ٔ سیمرغ شش پر است گرچه ملوک جز تو در این عرصه دیگرند.
زالوکلغتنامه دهخدازالوک . (اِ) غالوک است که مهره ٔ کمان گروهه باشد و آن گلوله ای است که از گل سازند و با کمان گروهه و تنگ دهن اندازند. (برهان قاطع). گلوله ای باشد که از کمان گروهه اندازند و آن را غالوک نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ).
زالوکهلغتنامه دهخدازالوکه . [ ک َ / ک ِ ] (اِ) غلوله ٔ کمان گروهه که از گل سازند و آن را زالوک نیز گویند، غالوک نیز دیده شده و اصح است . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ).