غانیهلغتنامه دهخداغانیه . [ ی َ ] (ع ص ) زنی که بی نیاز باشد بخوبی خود از پیرایه . (منتهی الارب ). زن که بی نیاز باشداز آرایش . (مهذب الاسماء). || زن بی نیاز بشوی خود از سرمایه . (منتهی الارب ). || زن که بشوی خود بسنده کند. (مهذب الاسماء). زن جوان پاکدامن باشوی . (منتهی الارب ). || زن که مقیم
غانیهفرهنگ فارسی معین(یِ) [ ع . غانیة ] (ص .) مؤنث غانی 1 - زنی زیبا که نیاز به آرایش نداشته باشد. 2 - زن پاکدامن شوهردار.
غانیهفرهنگ نامها(تلفظ: qāniye) (عربی) (مؤنث غانی) ، زنی که به سبب زیبایی خویش بینیاز از زیور باشد ؛ زن جوان پاکدامن در زندگی زناشویی .
چغانهلغتنامه دهخداچغانه . [ چ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) نوعی ساز از ذوی الاوتار که با مضراب و زخمه نواخته میشده است . (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی چ اقبال ذیل لغت شکافه ). نام سازی است که مطربان نوازند و بعضی گویند ساز قانون است . (برهان ). سازی است که مغنیان زنند. (صحاح ا
چغانهلغتنامه دهخداچغانه . [ چ َ ن َ / ن ِ ] (نف ) مردم کوشنده و سعی کننده را گفته اند. (از برهان ). کوشش کننده و جاهد و ساعی و محنت کش . (ناظم الاطباء). و رجوع به چغان شود.
غیانهلغتنامه دهخداغیانه . [ غ َی ْ یا ن َ ] (اِخ ) حصاری است در اندلس از اعمال شنت مریه . (از معجم البلدان ).
غانهلغتنامه دهخداغانه . [ ن َ ] (اِخ ) شهری در کنار فرات . (آنندراج ) (انجمن آرا). شهری است در کنار فرات و صحیح عانه است ، چنانکه صاحب قاموس گوید (فرهنگ رشیدی ) همین قول صحیح است . رجوع به التفهیم چ همائی ج 4 ص 198 و رجوع به
ابن غانیهلغتنامه دهخداابن غانیه . [ اِ ن ُ نی َ ] (اِخ ) یحیی بن علی بن یوسف مسوفی . مولد او بقرطبه و غانیه مادر وی از خاندان یوسف بن تاشفین است . پدر وی ظاهراً در دربار مرابطین مکانتی داشته است . خود او از دست علی بن یوسف بن تاشفین سلطان مرابطی فرمانروای قسمت غربی اندلس بود و در سال <span class="
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن غانیة. علی بن اسحاق بن محمدبن غانیة، مشهور به ابن غانیة. حاکم قسمت شرقی اندلس در قرن ششم هجری . رجوع به علی بن اسحاق بن محمدبن ... شود.
یحییلغتنامه دهخدایحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن اسحاق بن محمدبن علی بن غانیة، آخرین پادشاه از بنی غانیة در میورقة و اطراف آن در جزایر بالیار بود و پس از جنگها و فتوحات چندی به سال 633 هَ . ق . در تلمسان درگذشت و با مرگ او دوره ٔ دولت بنی غانیة سرآمد. (از اعل
شلمغانیهلغتنامه دهخداشلمغانیه . [ ش َ م َ نی ی َ ] (اِخ ) عزاقریه . پیروان محمدبن علی بن ابی العزاقر که عزاقریه نیز نامیده میشوند. رجوع به شلمغانی و عزاقریه شود.
افغانیهلغتنامه دهخداافغانیه . [ اَ نی ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ) از مردم افغانستان . رجوع به الجماهر بیرونی ص 233 شود.
ابن غانیهلغتنامه دهخداابن غانیه . [ اِ ن ُ نی َ ] (اِخ ) یحیی بن علی بن یوسف مسوفی . مولد او بقرطبه و غانیه مادر وی از خاندان یوسف بن تاشفین است . پدر وی ظاهراً در دربار مرابطین مکانتی داشته است . خود او از دست علی بن یوسف بن تاشفین سلطان مرابطی فرمانروای قسمت غربی اندلس بود و در سال <span class="