غبوقلغتنامه دهخداغبوق . [ غ ُ ] (ع مص ) شراب شبانگاهی خوردن . || شراب شبانگاهی خورانیدن . (منتهی الارب ).
غبوقلغتنامه دهخداغبوق . [ غ َ ] (ع اِ) شراب شبانگاه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (دهار). ج ، غبائق برخلاف قیاس . (اقرب الموارد). آن شراب که شبانگاه خورند. (مهذب الاسماء). شراب شبانگاه و آخر روز. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). آنچه به شب آشامند از آشامیدنی چون شیر و شراب و جز آن . خلاف صبوح . |
غبوکلغتنامه دهخداغبوک . [ غ َ ] (اِ) مثل غبوق . (آنندراج ). || شرابی که شبانگاه در بزم عیش و نوش میخورند. (فرهنگ شعوری ).
غبقلغتنامه دهخداغبق . [ غ َ ] (ع مص ) شراب شبانگاهی خوردن وخورانیدن . (منتهی الارب ). || سیراب کردن یا دوشیدن شتر و گوسفند به شامگاه . (اقرب الموارد).
غابوکلغتنامه دهخداغابوک . (اِ) مهره ٔ کمان گروهه را گویند و آن گلوله ای باشد که از گِل سازند. (برهان ) (آنندراج ). || کمان گروه . (برهان ). || برنوف .
غابکلغتنامه دهخداغابک . [ ب َ ] (اِ مصغر) مصغر غاب ، بمعنی بجول . در تداول عوام گویند: غابکش بیرون آمده بود؛ سخت لاغر بود.
غبوقةلغتنامه دهخداغبوقة.[ غ َ ق َ ] (ع ص ) شتر ماده ای که پس از مغرب دوشیده شود. ج ، غبائق . (اقرب الموارد). رجوع به غَبوق شود.
مغتبقلغتنامه دهخدامغتبق . [ م ُ ت َ ب َ ] (ع اِ) خوردنگاه غبوق . (منتهی الارب ). خوردنگاه غبوق که شراب شبانگاهی باشد. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || (مص ) خوردن غبوق . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). غبوق و شراب شبانگاه خوردن . (ناظم الاطباء).
غبوکلغتنامه دهخداغبوک . [ غ َ ] (اِ) مثل غبوق . (آنندراج ). || شرابی که شبانگاه در بزم عیش و نوش میخورند. (فرهنگ شعوری ).
غبقیلغتنامه دهخداغبقی . [ غ َ قا ] (ع ص ) زن شراب شبانگاهی خوار. (ناظم الاطباء). تأنیث غبقان . غبوق خوار. یقال : رجل غبقان و امراءة غبقی . (اقرب الموارد).
غبوقةلغتنامه دهخداغبوقة.[ غ َ ق َ ] (ع ص ) شتر ماده ای که پس از مغرب دوشیده شود. ج ، غبائق . (اقرب الموارد). رجوع به غَبوق شود.
نغبوقلغتنامه دهخدانغبوق . [ ن ُ ] (ع اِ) نام مرغی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پرنده ای است . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).