غبیرالغتنامه دهخداغبیرا. [ غ ُ ب َ ] (اِخ ) شهری است [ به ناحیت کرمان ] میان سیرگان و بم . جائی سردسیر و هوای درست و آبادان و با نعمت بسیار و آبهای روان و مردم بسیار. (حدود العالم ).
غبیرالغتنامه دهخداغبیرا. [ غ ُ ب َ] (ع اِ) مخفف غبیراء در تداول فارسی زبانان . نام میوه ای که آن را سنجد گویند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ).سنجد. (السامی فی الاسامی ). سنجد کلاغی . (مقدمةالادب زمخشری ). سنجد آردک . (دهار نقل از نسخه ٔ خطی ). سنجد گرگانی . جیلان . پستانک . پُستَنک . ثمر درختی است
غبرالغتنامه دهخداغبرا. [ غ َ ] (ع ص ، اِ) مخفف غبراء در فارسی . زمین .(نصاب ) (دهار). ارض . رجوع به غبرا شود : سما آسمان ارض و غبرا زمین . (نصاب ).از اول هستی خود را نکو بشناس و آن گاهی عنان برتاب از این گردون و زین بازیچه ٔ غبرا.<
غبراءلغتنامه دهخداغبراء. [ ] (اِخ ) قریه ای است از قراء یمامه . بنوالحارث بن مسلمةبن عبید بدانجا میزیستندو مردم آن در صلح خالدبن ولید رضی اﷲ عنه در ایام مسیلمه ٔ کذاب داخل نشدند. شاعر گفته است : یا هل بصوت و بالغبراء مِن أحدابومحمدالاسود گوید:غبراء زمینی است از
غبراءلغتنامه دهخداغبراء. [ غ َ ] (اِخ ) اسب قیس بن زهیر. (منتهی الارب ). || اسب قدامةبن مصار. (منتهی الارب ). || اسب حمل بن بدر. (منتهی الارب ).- یوم داحس و الغبراء ؛ و هو لعبس علی فزارة و ذبیان و بقیت الحرب مدة مدیدة بسبب هذین الفرسین و قصتهما مشهوره . (مجمع الامثا
غبراءلغتنامه دهخداغبراء. [ غ َ ] (ع اِ) این کلمه در المعرب جوالیقی غبیراء نوشته شده ولی بطوری که در حاشیه ٔ همین کتاب آمده است صاحب الجمهره (در ج 1 ص 268) «غبراء و غبیراء» به هر دو شکل آورده است و گوید: «گیاهی است که گوسفندان
پستنکلغتنامه دهخداپستنک . [ پ ِ ت َ ن َ ] (اِ) پستانک . سنجد. سنجد گرگان . جیلان . غبیده بادام . غبیرا. سه گونه از این درخت در ایران یافت شود، دو گونه در جنگلهای خزر و یک گونه در نواحی خشک . و نیز رجوع به غبیرا و پستانک شود.
غبیده باداملغتنامه دهخداغبیده بادام . [ غ ُ ب َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) قسمی نان شیرینی با بادام . || رجوع به قبیده شود. || سنجد. رجوع به سنجد شود. غُبَیرا.
چوب دانهلغتنامه دهخداچوب دانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) سنجد. (جهانگیری ). میوه ای است که آن را سنجد گویند و بعربی غبیرا خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به سنجد شود.
زعبوبلغتنامه دهخدازعبوب . [ زَ ] (ع اِ) پستنک . غبیرا درخت پستنک . (از دزی ج 1 ص 591). || ساکنان دمشق این نام را به میوه ٔ زعرور دهند. || نوعی زعرور با میوه ٔ خرد. (دزی ایضاً).
تیسلغتنامه دهخداتیس . (اِ) گونه ای از غبیرا. غبیراء بری . گونه ای از پستنک که درختچه ای است قلیل الوجود در جنگلهای شمالی ایران در ارتفاعات بسیار مثلاً در کلاردشت و نور و پل زنگوله و کجور، میان ارتفاعات 1700 تا 2600 گزی . و ن