لغتنامه دهخدا
غذو. [ غ َذْوْ ] (ع مص ) خورش دادن : غذاه غذواً.(منتهی الارب ) (آنندراج ). غذاه بالغذاء؛ اعطاه ایاه ،یقال : «غذی بلبان الکرم ، و النار تغذی بالحطب ». (اقرب الموارد). || مؤثر شدن و نافع بودن و کفایت کردن : غذا الطعام الصَبی َّ؛ نجع فیه و کفاه . (اقرب الموارد). || منقطع گردیدن