غربت گرافرهنگ فارسی عمیدآنکه مایل و راغب به غربت باشد؛ غربتگزین: ◻︎ به یاد حریفان غربت گرای / کز ایشان نبینم یکی را به جای (نظامی۵: ۷۷۵).
غربتفرهنگ فارسی عمید۱. دور شدن؛ دور شدن از شهر خود.۲. دوری از وطن.۳. (اسم) جای دور از خانمان که وطن شخص نباشد: ◻︎ درشتی کند بر غریبان کسی / که نابوده باشد به غربت بسی (سعدی: ۱۲۵).
غربتلغتنامه دهخداغربت . [ غ ُ ب َ ] (ع مص ) غُربَة. دوری از جای خود. دور شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غریب شدن . (مصادر زوزنی ). دوری از وطن . جدائی از وطن در طلب مقصود. غُرب . (اقرب الموارد). دوری از جای باش . دوری از خانمان . دوری از وطن و شهر. غریبی : ز خان
غربدلغتنامه دهخداغربد. [ غ َ ب َ ] (ص ) دختری را گویند که چون به شوهر دهندش ، ظاهر شود که بکارت ندارد.(برهان قاطع) (آنندراج ). مصحف غرند = غرید است . غرود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به غرند شود.
غربت گرایلغتنامه دهخداغربت گرای . [ غ ُ ب َ گ َ / گ ِ ] (نف مرکب ) آنکه به غربت تمایل کند. غربت گزین : به یاد حریفان غربت گرای کز ایشان نبینم یکی را به جای .نظامی .
غربتفرهنگ فارسی عمید۱. دور شدن؛ دور شدن از شهر خود.۲. دوری از وطن.۳. (اسم) جای دور از خانمان که وطن شخص نباشد: ◻︎ درشتی کند بر غریبان کسی / که نابوده باشد به غربت بسی (سعدی: ۱۲۵).
غربتلغتنامه دهخداغربت . [ غ ُ ب َ ] (ع مص ) غُربَة. دوری از جای خود. دور شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غریب شدن . (مصادر زوزنی ). دوری از وطن . جدائی از وطن در طلب مقصود. غُرب . (اقرب الموارد). دوری از جای باش . دوری از خانمان . دوری از وطن و شهر. غریبی : ز خان
خاک غربتلغتنامه دهخداخاک غربت . [ ک ِ غ ُ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مقابل خاک وطن . منزل مسافران . (آنندراج ) : خاک غربت نیست دامنگیر سستی بند پاست سخت این زنجیر بر پایم گرانی می کند. دانش (از آنندراج ).گر بود چشم تری گرد کدورت تو
غربتفرهنگ فارسی عمید۱. دور شدن؛ دور شدن از شهر خود.۲. دوری از وطن.۳. (اسم) جای دور از خانمان که وطن شخص نباشد: ◻︎ درشتی کند بر غریبان کسی / که نابوده باشد به غربت بسی (سعدی: ۱۲۵).
غربتلغتنامه دهخداغربت . [ غ ُ ب َ ] (ع مص ) غُربَة. دوری از جای خود. دور شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غریب شدن . (مصادر زوزنی ). دوری از وطن . جدائی از وطن در طلب مقصود. غُرب . (اقرب الموارد). دوری از جای باش . دوری از خانمان . دوری از وطن و شهر. غریبی : ز خان