غرمالغتنامه دهخداغرما. [ غ َ ] (ع اِ) لغتی در غَرمی ̍ و به معنی «اَما» است . (منتهی الارب ). رجوع به غرمی شود.
غرمافرهنگ فارسی عمید= غریم⟨ غرما کردن: [قدیمی] تقسیم کردن اموال بدهکار ورشکسته بهوسیلۀ طلبکاران میان خود.
غرمالغتنامه دهخداغرما. [ غ ُ رَ] (ع ص ، اِ) مأخوذ از غرماء. رجوع به غرماء شود.- غرما کردن . رجوع به غرما کردن شود.
غرمالغتنامه دهخداغرما. [ غ َ ] (اِ) یا غرمانا، یک بخش از چهار بخش درهم که یک دانگ و نیم است . (فرهنگ نظام ). ربع درهم . || نصف درهم . (السنه ٔ ترکیه و فرانسویه نک لغتی ). غراما. رجوع به غراما شود.
غریمالغتنامه دهخداغریما. [ غْری / غ ِ ] (اِخ ) تلفظ ترکی گریما . (از قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به گریما شود.
غرما کردنلغتنامه دهخداغرما کردن . [غ ُ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تقسیم کردن طلبکاران مال مدیون را. (از فرهنگ نظام ). در تداول عامه ، تقسیم کردن مال ورشکسته ای به نسبت میان دائنان . بهره بهره کردن مال ورشکستی را میان خود، به تساوی در ضرر؛ یعنی هریک به نسبت طلب خود ضرر متساوی متحمل شوند، مثلاً اگر به ص
غرما کردنفرهنگ فارسی معین(غُ رَ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) تقسیم کردن طلبکاران مال بدهکار ور - شکسته ای را به نسبت طلب بین خود.
غرامالغتنامه دهخداغراما. [ غ َ ] (اِ) وزنی معادل دو دانگ است و آن را غرما نیز می گویند. (از فرهنگ شعوری ) . || وزن یک حبه و نیم . || نیم گرام . (السنه ٔ ترکیه و فرانسویه نک لغتی ).
غرماسنگفرهنگ فارسی عمیدنوعی نان روغنی نازک: ◻︎ گر من به مثل سنگم با تو غرماسنگم / ور زآنکه تو چون آبی با خستهدلم ناری (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۰).
غرمانفرهنگ فارسی عمید۱. خشمناک؛ خشمگین.۲. غمگین: ◻︎ دشمن خویش را بری فرمان / هرزمان دوست را کنی غرمان (نصیر ادیب: لغتنامه: غرمان).
غرماسنگلغتنامه دهخداغرماسنگ . [ غ َ / غ َ رَ س َ ] (اِ) نان تنک به روغن جوشانیده . (برهان قاطع). نان تنک که به روغن بریان کرده باشند. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : گر من به مثل سنگم با تو غرماسنگم ور زآنکه تو چون آبی ، ب
قورالغتنامه دهخداقورا. [ ق َ ] (اِخ ) طسوجی است درناحیه ٔ کوفه و نهری است که در کنار آن چند ده قرار دارد، از جمله : سُوار و غَرما. (از معجم البلدان ).
غرامالغتنامه دهخداغراما. [ غ َ ] (اِ) وزنی معادل دو دانگ است و آن را غرما نیز می گویند. (از فرهنگ شعوری ) . || وزن یک حبه و نیم . || نیم گرام . (السنه ٔ ترکیه و فرانسویه نک لغتی ).
گرملغتنامه دهخداگرم . [ گ َ ] (ص ) پارسی باستان گرما [ در پادا: گَرما ]، اوستا گرما ، پهلوی گَرم ،هندی باستان غرما (گرمی )، ارمنی جرم ، جرمن (تب )، کردی و بلوچی گَرم ، افغانی غرما ، استی غرم ، کرم ،شغنی گَرم ، سریکلی زهورم ، گورم . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). مقابل سرد. (برهان ) (آنندراج ). سُخ
نارلغتنامه دهخدانار. (ع اِ) آتش . (برهان قاطع) (دهار) (آنندراج ) (شمس اللغات ) (ناظم الاطباء). آتش . مؤنث است و گاهی مذکر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جوهری است لطیف نورانی سوزنده . (اقرب الموارد) (المنجد). آتش . آذر. ج ،انوار. نیران . نیرة. انوره . نور. نیار <span class="
حجرلغتنامه دهخداحجر. [ ح َ ] (ع مص ) بازداشتن . (دهار) (ترجمان عادل بن علی ). منع کردن یعنی بازداشتن کسی را از تصرف در مال خویش و حرام کردن . (زوزنی ) (دستور اللغه ٔ ادیب نطنزی ). حظر. حظار. حظارة. (تاج المصادر بیهقی ). || دفع؛ حجراً له ؛ ای دفعا له ، و هو استعاذة من الامر المنکر. بازداشتن ک
غرماسنگفرهنگ فارسی عمیدنوعی نان روغنی نازک: ◻︎ گر من به مثل سنگم با تو غرماسنگم / ور زآنکه تو چون آبی با خستهدلم ناری (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۰).
غرمانفرهنگ فارسی عمید۱. خشمناک؛ خشمگین.۲. غمگین: ◻︎ دشمن خویش را بری فرمان / هرزمان دوست را کنی غرمان (نصیر ادیب: لغتنامه: غرمان).
غرما کردنلغتنامه دهخداغرما کردن . [غ ُ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تقسیم کردن طلبکاران مال مدیون را. (از فرهنگ نظام ). در تداول عامه ، تقسیم کردن مال ورشکسته ای به نسبت میان دائنان . بهره بهره کردن مال ورشکستی را میان خود، به تساوی در ضرر؛ یعنی هریک به نسبت طلب خود ضرر متساوی متحمل شوند، مثلاً اگر به ص